part 4
وقتی باهات قهر بود
+خیلی خودخواهی... جناب جعون!
بدون توجه ب کوک گوشیم رو از سر میز برداشتم و از خونه زدم بیرون
( خب شاید بگین لباساش...
گفته بودم ک ات از سر کار اومد... ک بعد دعواشون میشه همون لباسا تنش بوده چون اصن اسم نبردم ک لباس عوض کرده بود 👍)
راوی « گفته بودم ک ات انقد غد بود ک نمیزاشت کسی اشکش رو ببینه یا حتا گریه کنه
اما اون الان ب دختری تبدیل شده بود
ک جلوی همه مردم ب هق هق افتاده بود
ات ویو :
مگه من چیکار کردم... چرا باهام اینطور میکنه
من حتا براش اهمیت هم ندارم... چیمیشد ی ذره هم ب فکر من میبود هق هق
چطور دلش اومد ب من بگه هرزه... منی ک اون اولین مرد زندگیم بود هق هق
اینا تمام جملاتی بودم ک تمام طول راه توی ذهنم مرور میشدن
انقدر گریه کردم بودم چشمام تاز میدیدن
راوی «ات دختری بود ک زیاد مست نمیکرد واسع همین تصمیم گرفت برع بار بخاطر اینکه کسی فکرش رو نمیکنه ک ات اونجا باشه
ات ویو :
رفتم بار
نشسته بودم ک بارمن اومد
& ببخشید چی میل دارید؟
کوک ویو :
نباید اینطور باهاش برخورد میکردم
دوساعت بعد:
درحالی ک جونگ کوک داشت توی خونه کلافه قدم میزد با خودش میگفت
_ارع ... الان میاد خونه...
هوففففففف چرا نمیاد
نکنه اتفاقی براش افتاده باشه
ب تمام دوستاش زنگ زدم ولی هیچکدوم ازش خبری ندارن
اگه اونجا نرفته پس کجاس
لباسم رو عوض کردم و از خونه زدم بیرون تا ات رو پیدا کنم
.
.
هق ینی کجاس ... من بدون تو نمیتونم ات
من هق چطور دلم اومد بهت بگم هرزه هق هق هق
اگه برات اتفاقی بیوفته هرگز خودمو نمیبخشم
تقریبن همه جارو گشتم
نیست! نبود!
اخه کجایی تو
ات ویو :
این 12 همین شیشه ای بود ک تموم کردم
حتا دیگه نمیتونم سر پاهام وایستم....
نگاهم ب گوشی بود ... ب شماره کوک
چرا کوک نمیاد دنبالم..
رفتم دستشویی داشتم دست هامو میشستم ک دستی روی شونم حس کردم
سرم رو ک اوردم بالا!
شرط برای پارت بعد
45 تا لایک
20تا کامنت
منتظرم ها.... پارت بعد پارت اخر
چند شاتی بعدی ع یونگی
+خیلی خودخواهی... جناب جعون!
بدون توجه ب کوک گوشیم رو از سر میز برداشتم و از خونه زدم بیرون
( خب شاید بگین لباساش...
گفته بودم ک ات از سر کار اومد... ک بعد دعواشون میشه همون لباسا تنش بوده چون اصن اسم نبردم ک لباس عوض کرده بود 👍)
راوی « گفته بودم ک ات انقد غد بود ک نمیزاشت کسی اشکش رو ببینه یا حتا گریه کنه
اما اون الان ب دختری تبدیل شده بود
ک جلوی همه مردم ب هق هق افتاده بود
ات ویو :
مگه من چیکار کردم... چرا باهام اینطور میکنه
من حتا براش اهمیت هم ندارم... چیمیشد ی ذره هم ب فکر من میبود هق هق
چطور دلش اومد ب من بگه هرزه... منی ک اون اولین مرد زندگیم بود هق هق
اینا تمام جملاتی بودم ک تمام طول راه توی ذهنم مرور میشدن
انقدر گریه کردم بودم چشمام تاز میدیدن
راوی «ات دختری بود ک زیاد مست نمیکرد واسع همین تصمیم گرفت برع بار بخاطر اینکه کسی فکرش رو نمیکنه ک ات اونجا باشه
ات ویو :
رفتم بار
نشسته بودم ک بارمن اومد
& ببخشید چی میل دارید؟
کوک ویو :
نباید اینطور باهاش برخورد میکردم
دوساعت بعد:
درحالی ک جونگ کوک داشت توی خونه کلافه قدم میزد با خودش میگفت
_ارع ... الان میاد خونه...
هوففففففف چرا نمیاد
نکنه اتفاقی براش افتاده باشه
ب تمام دوستاش زنگ زدم ولی هیچکدوم ازش خبری ندارن
اگه اونجا نرفته پس کجاس
لباسم رو عوض کردم و از خونه زدم بیرون تا ات رو پیدا کنم
.
.
هق ینی کجاس ... من بدون تو نمیتونم ات
من هق چطور دلم اومد بهت بگم هرزه هق هق هق
اگه برات اتفاقی بیوفته هرگز خودمو نمیبخشم
تقریبن همه جارو گشتم
نیست! نبود!
اخه کجایی تو
ات ویو :
این 12 همین شیشه ای بود ک تموم کردم
حتا دیگه نمیتونم سر پاهام وایستم....
نگاهم ب گوشی بود ... ب شماره کوک
چرا کوک نمیاد دنبالم..
رفتم دستشویی داشتم دست هامو میشستم ک دستی روی شونم حس کردم
سرم رو ک اوردم بالا!
شرط برای پارت بعد
45 تا لایک
20تا کامنت
منتظرم ها.... پارت بعد پارت اخر
چند شاتی بعدی ع یونگی
۵۲.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.