شراب سرخ پارت ۱۰۵
شراب سرخ پارت ۱۰۵
#red_wine #red_wine🍷
صدای کیم از خشم ، دورگه و خراشیده شده بود.. از نظر هر کسی شاید این صدا ترسناک و خوف ناک بود، اما قلب ا.ت از صدای او چه عاشقانه کوک شد.
ا.ت با خود میگفت چه خوب بود که این مرد را کنارش داشت چه خوب بود که سرنوشت هر چند بد اما آنها را سر راه هم قرار داد، روزی او از کیم تهیونگ فرار میکرد تا جانش را نجات دهد اما حالا به او پناه برده بود تا او جانش را نجات دهد.
ا.ت از شوق اشک میریخت ... او دوباره به زندگی پر ماجرایش برگشته بود اوهم فقط با وجود این مرد..
از دخترک به سختی دل کند و از آغوشش جدایش کرد..
و شروع کرد به بررسی کردن زخم های صورتاش..
درد میکنه؟
و بوسه ای به پیشانی زخمی دخترک زد..
کیم و ا.ت در حال تسکین یکدیگر بودند اما غافل از اینکه شیادی از عاشقانه های آنها و حواس پرتیشان سوءاستفاده کرد و پشت به کیم ایستاد و هدف اسلحه را رو به آن دو گرفت و با تهدید گفت: کیم بهت گفتم خیلی دلم میخواد تو رو در تنگا ببینم؟!
کیم با غضب رو به مرد برگشت اما با دیدن سر اسلحه که به طرف ا.ت گرفته شده بود بهتاش زد..
ترسید!!درست مانکیم با غضب رو به مرد برگشت اما با دیدن سر اسلحه که به طرف ا.ت گرفته شده بود بهتاش زد..
ترسید!!درست مانند ان هنگامی که تههورایش را از دست داده بود..ترسید..
این مرد دیگر نمیخواست تجربه کند، از دست دادن را ، درد کشیدن را ، افسوس خوردن را ، اشک ریختن را ...
او جانش را سپر جان عزیز ترین فرد زندگی اش کرد تا بماند ، تا بتواند در این دنیا بی رحم بدون او نفس بکشد ، آن دختر حق زندگی داشت ، او لایق زندگی بهتری بود ، او لایق عاشقانههایی بود که نتوانست به او هدیه کند اما جئون جونگ کوک.. هر چند از ان مرد بیزار بود، اما او می توانست ا.ت را بعد رفتنش به زندگی برگرداند .. او میتوانست زندگی بهتری به دختر کوچولواش هدیه دهد ، کاری که او نتوانست و برایش دیر جنبید.
مرد تیر را خلاص کرد و کیم دخترش را برای آخرین بار در آغوش کشید و تن ظریف او را از اثابت با گلوله پوشش داد..
و خودش سپر جان دخترکش شد و گلوله ای که حق هیچکدامشان نبود اما سرنوشت اینطور رقم زده بود، به کیم اثابت کرد..
ا.ت در آغوش مرد بی جانش لرزید..امید داشت که این گلوله به آنها اثابت نکرده و کیم حالش خوب است ..
ا.ت ایست قلبی کرد.. تمام ترس ها به او هجوم آوردند ..
حالا آغوش کیم بود که داشت از او خداحافظی میکرد ..
ادامه دارد..
#red_wine #red_wine🍷
صدای کیم از خشم ، دورگه و خراشیده شده بود.. از نظر هر کسی شاید این صدا ترسناک و خوف ناک بود، اما قلب ا.ت از صدای او چه عاشقانه کوک شد.
ا.ت با خود میگفت چه خوب بود که این مرد را کنارش داشت چه خوب بود که سرنوشت هر چند بد اما آنها را سر راه هم قرار داد، روزی او از کیم تهیونگ فرار میکرد تا جانش را نجات دهد اما حالا به او پناه برده بود تا او جانش را نجات دهد.
ا.ت از شوق اشک میریخت ... او دوباره به زندگی پر ماجرایش برگشته بود اوهم فقط با وجود این مرد..
از دخترک به سختی دل کند و از آغوشش جدایش کرد..
و شروع کرد به بررسی کردن زخم های صورتاش..
درد میکنه؟
و بوسه ای به پیشانی زخمی دخترک زد..
کیم و ا.ت در حال تسکین یکدیگر بودند اما غافل از اینکه شیادی از عاشقانه های آنها و حواس پرتیشان سوءاستفاده کرد و پشت به کیم ایستاد و هدف اسلحه را رو به آن دو گرفت و با تهدید گفت: کیم بهت گفتم خیلی دلم میخواد تو رو در تنگا ببینم؟!
کیم با غضب رو به مرد برگشت اما با دیدن سر اسلحه که به طرف ا.ت گرفته شده بود بهتاش زد..
ترسید!!درست مانکیم با غضب رو به مرد برگشت اما با دیدن سر اسلحه که به طرف ا.ت گرفته شده بود بهتاش زد..
ترسید!!درست مانند ان هنگامی که تههورایش را از دست داده بود..ترسید..
این مرد دیگر نمیخواست تجربه کند، از دست دادن را ، درد کشیدن را ، افسوس خوردن را ، اشک ریختن را ...
او جانش را سپر جان عزیز ترین فرد زندگی اش کرد تا بماند ، تا بتواند در این دنیا بی رحم بدون او نفس بکشد ، آن دختر حق زندگی داشت ، او لایق زندگی بهتری بود ، او لایق عاشقانههایی بود که نتوانست به او هدیه کند اما جئون جونگ کوک.. هر چند از ان مرد بیزار بود، اما او می توانست ا.ت را بعد رفتنش به زندگی برگرداند .. او میتوانست زندگی بهتری به دختر کوچولواش هدیه دهد ، کاری که او نتوانست و برایش دیر جنبید.
مرد تیر را خلاص کرد و کیم دخترش را برای آخرین بار در آغوش کشید و تن ظریف او را از اثابت با گلوله پوشش داد..
و خودش سپر جان دخترکش شد و گلوله ای که حق هیچکدامشان نبود اما سرنوشت اینطور رقم زده بود، به کیم اثابت کرد..
ا.ت در آغوش مرد بی جانش لرزید..امید داشت که این گلوله به آنها اثابت نکرده و کیم حالش خوب است ..
ا.ت ایست قلبی کرد.. تمام ترس ها به او هجوم آوردند ..
حالا آغوش کیم بود که داشت از او خداحافظی میکرد ..
ادامه دارد..
۲.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.