شراب سرخ پارت ۱۰۴
شراب سرخ پارت ۱۰۴
#red_wine #red_wine🍷
امنیتی در قلب و روحش جریان یافت که قبلا چنین چیزی را تجربه نکرده بود..
معطل نکرد، دلش تاب نیاورد و تن لرزانش را با دو در آغوش امن مردش انداخت، وقتی تنش در آغوش مرد قرار گرفت لرز اندامش خفت. دستان زخمیاش را دور گردن کیم محکم حلقه کرد و خودش را به بدن پهناور کیم کوبید.
کیم جوری دستش را دور تن دخترکش پیچید که تمام تن دردناک دخترک از درد پیچید، اما این درد حسی ناب را به ا.ت منتقل کرد و بجای انکه از درد اخم به ابرو بیاورد در عمق وجودش لبخند زد.. او امشب همین بغل را آرزو کرده بود.
کیم چشمان قاتل و خونیناش را به آنهایی جرعت ربودن زنش را کرده بودن انداخت ...
هیچکدام از ترس انکه حقیقت مرگ حالا جلویشان ایستاده بود نمیتوانستند تکانی بخورند..
او کیم تهیونگ بود اواز بیرحمی او همه جا پیچیده بود .. و آنها خوب این را میدانستند ولی با این وجود ریسک بزرگی با جانشان کردن.
خیلی دلش میخواست گوش مالی درست و حسابی به آنها بدهد اما آرام کردن دخترکش واجب تر بود..
کیم با شلیک فقط سه گلوله سه مرد را کشت! مگر برای کیم چه کاری داشت کشتن؟ برای او مانند اب خوردن بود..
انقدر در زندگیاش آدم کشته بود که شمار آنها دیگر از دستاش در رفته بود.
ا.ت در آغوشش هقی زد، وقتی متوجه ترس دخترکش شد، توجهاش را به او داد اسلحه را کنار زد و حالا با دو دستش دخترک ترسیده و زخمیاش را به آغوشش کشید و در آغوشش از زمین جدایش کرد و با تمام دلتنگی و وجودش او را به خود فشرد ، زیر گوشش با صدای خراشیده زمزمه میکرد:گذشته کوچولو! گذشت! من دیگه کنارتم! تموم شد.. آروم باش عزیزم
#red_wine #red_wine🍷
امنیتی در قلب و روحش جریان یافت که قبلا چنین چیزی را تجربه نکرده بود..
معطل نکرد، دلش تاب نیاورد و تن لرزانش را با دو در آغوش امن مردش انداخت، وقتی تنش در آغوش مرد قرار گرفت لرز اندامش خفت. دستان زخمیاش را دور گردن کیم محکم حلقه کرد و خودش را به بدن پهناور کیم کوبید.
کیم جوری دستش را دور تن دخترکش پیچید که تمام تن دردناک دخترک از درد پیچید، اما این درد حسی ناب را به ا.ت منتقل کرد و بجای انکه از درد اخم به ابرو بیاورد در عمق وجودش لبخند زد.. او امشب همین بغل را آرزو کرده بود.
کیم چشمان قاتل و خونیناش را به آنهایی جرعت ربودن زنش را کرده بودن انداخت ...
هیچکدام از ترس انکه حقیقت مرگ حالا جلویشان ایستاده بود نمیتوانستند تکانی بخورند..
او کیم تهیونگ بود اواز بیرحمی او همه جا پیچیده بود .. و آنها خوب این را میدانستند ولی با این وجود ریسک بزرگی با جانشان کردن.
خیلی دلش میخواست گوش مالی درست و حسابی به آنها بدهد اما آرام کردن دخترکش واجب تر بود..
کیم با شلیک فقط سه گلوله سه مرد را کشت! مگر برای کیم چه کاری داشت کشتن؟ برای او مانند اب خوردن بود..
انقدر در زندگیاش آدم کشته بود که شمار آنها دیگر از دستاش در رفته بود.
ا.ت در آغوشش هقی زد، وقتی متوجه ترس دخترکش شد، توجهاش را به او داد اسلحه را کنار زد و حالا با دو دستش دخترک ترسیده و زخمیاش را به آغوشش کشید و در آغوشش از زمین جدایش کرد و با تمام دلتنگی و وجودش او را به خود فشرد ، زیر گوشش با صدای خراشیده زمزمه میکرد:گذشته کوچولو! گذشت! من دیگه کنارتم! تموم شد.. آروم باش عزیزم
۱.۷k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.