پارت ۲
پارت دو
صبحونمو خوردم پاشدم از سالن برم بیرون ک تصمیم گرفتم یکم اذیت کنم جیمینو
ات: امممم..... چیزه
جیمین سوالی بهم نگاه کرد
یکم استرس داسشتم ولی سرمو بردم ت یک سانتی گوشش و اروم گفتم خودافظ عمو کوچولو و بعد فرار کردم
ولی صداشو شنیدم ک گفت بهم نگو عموو کوچولو
ویو جیمین
وقتی سرشو اورد کنار گوشم بدنم مور پور شد ولی با کلمه ای ک گفت تعجب کردم عمو کوچولو
اگه اینو پیش بقیه بگه ابروم رفته فک میکنن چطوری باهاش رفتار میکنم
ولی خوشم اومد
ویو ات
راننده منو رسوند مدرسه خدافظی کردم و رفتم ت کلاسم دوباره با هانیل و دارو دستش ت ی کلاس بودم ی جا وسطشون نگه داشته بودن
هانیل: ات بیا اینجا
تنها صندلی ک خالی بود نمیخواستم برم اونجا بنابراین رفتم و صندلیمو برداشتم و نشستم کنار دیوار تعجب کردن ولی معلم اومد نتونستن چیزی بگن
امسال برعکس سال های قبل ردیف اخر نشستم
زنگ تفریح خورد و داشت کتابامو ت کمدم میزاشتم ک هانیل و دارو دستشس اومدن
هانیل: خوب خوب میبینم ک مارو نادیده میگیری
ات: به پر و پام نپیچ هانیل اصن حوصله تو یکی ندارم
اومدم برم ک باحرفی ک زد برگشتم و راست کوبیدم ت صورتش
هانیل: معلومه دختری ک یتیم باشه باید اینجوری رفتار کنه بدبخت پدرو مادرش حتما برا همین خودشونو دادن زیر ماشین
هانیل تعجب کرده بود و فقط بهم نگاه میکرد رفتم سمتش انداختمش زمین و شروع کردم ب صورتش مشت زدن بچه ها نمیتونستن جدام کنن تا اینکه مدیر اومد و منو هانیل برد دفتر و سشروع کرد ب دعوا کردنمون و بعدم زنگ زد ب جیمین تا بیاد مدرسم
صبحونمو خوردم پاشدم از سالن برم بیرون ک تصمیم گرفتم یکم اذیت کنم جیمینو
ات: امممم..... چیزه
جیمین سوالی بهم نگاه کرد
یکم استرس داسشتم ولی سرمو بردم ت یک سانتی گوشش و اروم گفتم خودافظ عمو کوچولو و بعد فرار کردم
ولی صداشو شنیدم ک گفت بهم نگو عموو کوچولو
ویو جیمین
وقتی سرشو اورد کنار گوشم بدنم مور پور شد ولی با کلمه ای ک گفت تعجب کردم عمو کوچولو
اگه اینو پیش بقیه بگه ابروم رفته فک میکنن چطوری باهاش رفتار میکنم
ولی خوشم اومد
ویو ات
راننده منو رسوند مدرسه خدافظی کردم و رفتم ت کلاسم دوباره با هانیل و دارو دستش ت ی کلاس بودم ی جا وسطشون نگه داشته بودن
هانیل: ات بیا اینجا
تنها صندلی ک خالی بود نمیخواستم برم اونجا بنابراین رفتم و صندلیمو برداشتم و نشستم کنار دیوار تعجب کردن ولی معلم اومد نتونستن چیزی بگن
امسال برعکس سال های قبل ردیف اخر نشستم
زنگ تفریح خورد و داشت کتابامو ت کمدم میزاشتم ک هانیل و دارو دستشس اومدن
هانیل: خوب خوب میبینم ک مارو نادیده میگیری
ات: به پر و پام نپیچ هانیل اصن حوصله تو یکی ندارم
اومدم برم ک باحرفی ک زد برگشتم و راست کوبیدم ت صورتش
هانیل: معلومه دختری ک یتیم باشه باید اینجوری رفتار کنه بدبخت پدرو مادرش حتما برا همین خودشونو دادن زیر ماشین
هانیل تعجب کرده بود و فقط بهم نگاه میکرد رفتم سمتش انداختمش زمین و شروع کردم ب صورتش مشت زدن بچه ها نمیتونستن جدام کنن تا اینکه مدیر اومد و منو هانیل برد دفتر و سشروع کرد ب دعوا کردنمون و بعدم زنگ زد ب جیمین تا بیاد مدرسم
۴.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.