شراب سرخ پارت
شراب سرخ پارت ۱۲۴
#red_wine #red_wine🍷
دلتنگ صورت قرص ماهش
بیتاب لمسش
بیتاب بوسهش
بیتاب به شمار افتادن صدای نفس هایش
با دیدن او در لباسی ساده اما شیک و تمیز و صورتی که به ملایمت ارایش شده بود لبخندی زدم ، خوب بود که صورتش جای زخم و کوفتگی را دیگر نداشت اگر هم داشت خیلی کمرنگ شده بود و قابل رویت نبود.
ا.ت با بغضی که سر باز کرده بود گفت:دو روزه من صبح تا شب بالای سرت نشستم باهات حرف زدم ، التماست کردم چشماتو باز کنی... فقط یک ساعت رفتم خونه لباسمو تعویض کنما بیین چقدر نامردی! هم چشم منو دور دیدی سریع بهوش اومدی، انگار بودن من اینجا معذبت میکرد..
اغوش بیمارم را برویش باز کردم و گفتم:بیا اینجا ببینمت فسقلی..
ا.ت غر غر های دخترانهاش را رها کرد و با چشمان تر به سویم پا تند کردم و محکم خودش را توی آغوشم انداخت با فشاری که به کتف و قلبم امد، دردی تو بدنم پیچید اما اونقدر مهم نبود که بخوام ا.ت را از آغوشم جدا کنم.
نامجون هشدار آمیز گفت: ا.ت یواش.. حواست به زخمش باشه.
ا.ت با به یاد اوردن زخم گلوله خواست از آغوش بیرون بیاید که سریع دستام دورش حلقه کردم و سخت توی اغوشم فشردمش..
عطر بکر تنش زیر بینیام پیچید ، سرم توی گردنش فرو کردم و عطر ملایم و بهاری تنش عمیق نفس کشید و هوای داخل ریه هام با عطرش پر کردم.
چقدر دلتنگ همین اندام ظریف و کوچولوش میان عضلات ورزیده بدنم بودم..
توله صگ دوست داشتنی من..
_دیگه هیچ وقت اینطوری با قلب من بازی نکن ، قلب من جنبه نداشتن تو رو نداره..
از هم فاصله گرفتیم و به چشمان تیله ای سرخش چشم دوختم، دستام قاب صورتش کردم و گفتم: قسم میخورم تا روزی که این قلب میزنه تا وقتی که جون توی این بدنه ، من باهاتم..
سرخ شدن گونه هایش او را خواستنی تر نشان داد..
دلم میخواست لپای سرخش گاز بگیرم.
#red_wine #red_wine🍷
دلتنگ صورت قرص ماهش
بیتاب لمسش
بیتاب بوسهش
بیتاب به شمار افتادن صدای نفس هایش
با دیدن او در لباسی ساده اما شیک و تمیز و صورتی که به ملایمت ارایش شده بود لبخندی زدم ، خوب بود که صورتش جای زخم و کوفتگی را دیگر نداشت اگر هم داشت خیلی کمرنگ شده بود و قابل رویت نبود.
ا.ت با بغضی که سر باز کرده بود گفت:دو روزه من صبح تا شب بالای سرت نشستم باهات حرف زدم ، التماست کردم چشماتو باز کنی... فقط یک ساعت رفتم خونه لباسمو تعویض کنما بیین چقدر نامردی! هم چشم منو دور دیدی سریع بهوش اومدی، انگار بودن من اینجا معذبت میکرد..
اغوش بیمارم را برویش باز کردم و گفتم:بیا اینجا ببینمت فسقلی..
ا.ت غر غر های دخترانهاش را رها کرد و با چشمان تر به سویم پا تند کردم و محکم خودش را توی آغوشم انداخت با فشاری که به کتف و قلبم امد، دردی تو بدنم پیچید اما اونقدر مهم نبود که بخوام ا.ت را از آغوشم جدا کنم.
نامجون هشدار آمیز گفت: ا.ت یواش.. حواست به زخمش باشه.
ا.ت با به یاد اوردن زخم گلوله خواست از آغوش بیرون بیاید که سریع دستام دورش حلقه کردم و سخت توی اغوشم فشردمش..
عطر بکر تنش زیر بینیام پیچید ، سرم توی گردنش فرو کردم و عطر ملایم و بهاری تنش عمیق نفس کشید و هوای داخل ریه هام با عطرش پر کردم.
چقدر دلتنگ همین اندام ظریف و کوچولوش میان عضلات ورزیده بدنم بودم..
توله صگ دوست داشتنی من..
_دیگه هیچ وقت اینطوری با قلب من بازی نکن ، قلب من جنبه نداشتن تو رو نداره..
از هم فاصله گرفتیم و به چشمان تیله ای سرخش چشم دوختم، دستام قاب صورتش کردم و گفتم: قسم میخورم تا روزی که این قلب میزنه تا وقتی که جون توی این بدنه ، من باهاتم..
سرخ شدن گونه هایش او را خواستنی تر نشان داد..
دلم میخواست لپای سرخش گاز بگیرم.
- ۵.۸k
- ۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط