رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی
رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی
نامجون : تو چی گفتی ؟
ات:........
نامجون :اشکالی نداره اما تو و جونگ کوک که فاصله ی سنیتون زیاده
ات:چه ربطه داره چرا همه همینو میگن
نامجون :مگه به کس دیگه ای هم گفتی ؟
ات:اعصبانی شدم حواسم پرت شد بهش گفتم نامجون
نامجون :بله
ات:یه کاری کن من برم کالج
نامجون :اما یه نفر دیگه به جای تو رفته
ات: یه کاریش بکن لطفا حاظرم بهشون التماس کنم به دست و پاشون بیفتم اما فقط برم
نامجون :باشه باشه آروم باش یه کاریش میکنم
با نامجون رفتیم خونه اما تا درو باز کردم تهیونگ اومد سمتم از ترس اینکه بخواد دعوام کنه پشت سر نامجون وایسادم اما اومد بغلم کرد
تهیونگ :منو ببخش من اشتباه کردم زود تصمیم گرفتم منو میبخشی
درسته خیلی دوسش دارم ولی از دستش خیلی ناراحتم چطور تونست جلوی دوستاش منو خراب کنه
ات:نه
تهیونگ:چی !؟
ات:می بخشمت اما به یه شرطی
تهیونگ :چه شرطی؟
ات:هرجور شده منو بفرست کالج
تهیونگ :اما به جای تو یه نفر دیگه رفته
ات:همه کسایی که قرار بود از کره برن مردن پس جا برای من باز شده البته جا باز بود فقط اگه جنابعالی نمیومد گند بزنه بهش ...قبوله ؟
تهیونگ :بهش فکر میکنم
ات:تا فردا وقت داری اگه نتونی منو بفرستی برم دیگه نه من نه تو دیگه خواهری به اسم من نداری
نامجون : تو چی گفتی ؟
ات:........
نامجون :اشکالی نداره اما تو و جونگ کوک که فاصله ی سنیتون زیاده
ات:چه ربطه داره چرا همه همینو میگن
نامجون :مگه به کس دیگه ای هم گفتی ؟
ات:اعصبانی شدم حواسم پرت شد بهش گفتم نامجون
نامجون :بله
ات:یه کاری کن من برم کالج
نامجون :اما یه نفر دیگه به جای تو رفته
ات: یه کاریش بکن لطفا حاظرم بهشون التماس کنم به دست و پاشون بیفتم اما فقط برم
نامجون :باشه باشه آروم باش یه کاریش میکنم
با نامجون رفتیم خونه اما تا درو باز کردم تهیونگ اومد سمتم از ترس اینکه بخواد دعوام کنه پشت سر نامجون وایسادم اما اومد بغلم کرد
تهیونگ :منو ببخش من اشتباه کردم زود تصمیم گرفتم منو میبخشی
درسته خیلی دوسش دارم ولی از دستش خیلی ناراحتم چطور تونست جلوی دوستاش منو خراب کنه
ات:نه
تهیونگ:چی !؟
ات:می بخشمت اما به یه شرطی
تهیونگ :چه شرطی؟
ات:هرجور شده منو بفرست کالج
تهیونگ :اما به جای تو یه نفر دیگه رفته
ات:همه کسایی که قرار بود از کره برن مردن پس جا برای من باز شده البته جا باز بود فقط اگه جنابعالی نمیومد گند بزنه بهش ...قبوله ؟
تهیونگ :بهش فکر میکنم
ات:تا فردا وقت داری اگه نتونی منو بفرستی برم دیگه نه من نه تو دیگه خواهری به اسم من نداری
۱۲.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.