حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part 3
تی وی رو روشن کردم قرار بود امروز با دوستم یونا برم بیرون اینجا یه دوست دارم که اونم از ایرانه خوبه باز
واسه این خوشحالم که یه دوست ایرانی تو این کشور دارم من از کودکی تو خارج بودم بابام و مادرم همیشه تو سفر کاری بودن خیلی وقته تنها شاید این حس تنهایی یه کمی هم از طرف خانوادمه نمیدونم بگذریم
بعد چند مین سرم رو به سمت ساعت چرخوندم دیدم ساعت دوعه پاشدم رفتم حاضر شدم رفتم پایین سوار ماشینم شدم دیگه ساعت ۲و نیم بود ساعت ۲:۵۰ بود رسیدم دم در کافه کیفم رو ورداشتم رفتم داخل کافه نشستم منتظر یونا بودم بعد چند دیقه پیداش شد اومد
یونا .سلام
ا.ت. سلام خوبی
یونا.خوبم تو چطوری
ا.ت.خوبم بد نیستم
یونا .چی میخوری
ا.ت . هات چاکلت
یونا گارسون رو صدا کرد
گارسون . چی میل دارید
یونا. هات چاکلت یدونه هم اسپرسو
گارسون الان میارم
منتظر نشستیم
ا.ت.چراگفتی بیام اینجا
یونا .اشتباه کردم بخوام ببینمت😐
ا.ت.نه خوب کردی
یونا تا خواس یه چیزی بگه هفتا پسر از درداومدن تو داشت اونا رو از سر تا پا آنالیز میکرد که خندم گرفت
گفتم پسر مردم رو با چشمت خوردی بسه یونا گفت ببین چه خوش تیپن گفتم صورتشون معلوم نیس چطوری فهمیدی خوش تیپن
گفت خنگول من تیپ ها رو نگا
گفتم که چی
گفت واقعا خیلی ضد حالی
گفتم وقتی نگاه کردنت تموم شد بگو
چیزی نگفت
که گارسون سفارش هامون رو آورد
پسرا نزدیک میز ما دور یه میز دیگه نشستن
که یه دفعه و...
اگه شرطا رو برسونین شب ساعت ۹ پارت جدید رو آپ میکنم ❤️
۵ تا لایک ۵ تا کامنت
part 3
تی وی رو روشن کردم قرار بود امروز با دوستم یونا برم بیرون اینجا یه دوست دارم که اونم از ایرانه خوبه باز
واسه این خوشحالم که یه دوست ایرانی تو این کشور دارم من از کودکی تو خارج بودم بابام و مادرم همیشه تو سفر کاری بودن خیلی وقته تنها شاید این حس تنهایی یه کمی هم از طرف خانوادمه نمیدونم بگذریم
بعد چند مین سرم رو به سمت ساعت چرخوندم دیدم ساعت دوعه پاشدم رفتم حاضر شدم رفتم پایین سوار ماشینم شدم دیگه ساعت ۲و نیم بود ساعت ۲:۵۰ بود رسیدم دم در کافه کیفم رو ورداشتم رفتم داخل کافه نشستم منتظر یونا بودم بعد چند دیقه پیداش شد اومد
یونا .سلام
ا.ت. سلام خوبی
یونا.خوبم تو چطوری
ا.ت.خوبم بد نیستم
یونا .چی میخوری
ا.ت . هات چاکلت
یونا گارسون رو صدا کرد
گارسون . چی میل دارید
یونا. هات چاکلت یدونه هم اسپرسو
گارسون الان میارم
منتظر نشستیم
ا.ت.چراگفتی بیام اینجا
یونا .اشتباه کردم بخوام ببینمت😐
ا.ت.نه خوب کردی
یونا تا خواس یه چیزی بگه هفتا پسر از درداومدن تو داشت اونا رو از سر تا پا آنالیز میکرد که خندم گرفت
گفتم پسر مردم رو با چشمت خوردی بسه یونا گفت ببین چه خوش تیپن گفتم صورتشون معلوم نیس چطوری فهمیدی خوش تیپن
گفت خنگول من تیپ ها رو نگا
گفتم که چی
گفت واقعا خیلی ضد حالی
گفتم وقتی نگاه کردنت تموم شد بگو
چیزی نگفت
که گارسون سفارش هامون رو آورد
پسرا نزدیک میز ما دور یه میز دیگه نشستن
که یه دفعه و...
اگه شرطا رو برسونین شب ساعت ۹ پارت جدید رو آپ میکنم ❤️
۵ تا لایک ۵ تا کامنت
۱۸.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.