حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part 2
تا آخر تو سالن بود بعدش رفت از چشم گمش کردم
میخواستم باهاش حرف بزنم ولی نیومد پیشم منم نتونستم برم راستش دوست داشتم باهاش آشنا شم کلی نیومد هر چی ولش
از سالن وقتی مطمئنا شدیم همه رفتن اومدیم بیرون تا سوار ون بشیم که همون دختر رو دیدم ولی زود سوار ماشین شد
اون فک کرد ما اونو ندیدیم ولی دیدمش
به اعضا گفتم میرم پیشش اونام گفتن باشه
رفتم جلو شیشه راننده وایسادم یه شیشه زدم با دستم دو بار باز نکرد تا خواستم برم گفتم میدونم تو ماشین هستی راستش دوس داشتم
باهات حرف بزنم ولی نمیدونم چرا نیومدی و دلم خواس از ماشین برم بیرون ولی من چشام قرمز بود نخواستم تو این وضعیت منو ببینه پس نرفتم ولش کردم ولی دلم داغون شد
بعد این که برگشت رفت سمت ون از پشت نگاش کردم بعد این که رفتن از اونجا دور شدم رفتم سمت ساحل خسته شده بودم هی میخواستم خودمو تو دریا غرق کنم حتی خسته تر از این بودم که خودمو تو دریا غرق کنم
همینجوری با ماشین رفتم تو ساحل گفشام رو در آوردم
نشستم تا شب شده بود دیگه پاشدم رفتم سمت خونه
دیگه خسته بودم
رفتم همه چی رو پرت کردم رو کاناپه رفتم کفشام رو در آوردم پاهام رو تو بقلم جمع کردم
رو تخت خوابیدم از چشام فقط اشک میاومد
دیگه نفهمیدم کی خوابم برد با اشکایی که ریختم و تا دم خواب ولم نکردن
نمیدونم چم بود فقط دلم میخواست گریه کنم
که نمیتونستم جلوشون رو بگیرم
..ویو جیمین
رفتم به شیشه ماشین زدم ولی شیشه رو نداد پایین میدونستم تو ماشینه واسه همین نیومد پایین گفتم دلم میهواست باهات آشنا شم ولی نیومدی پیشم
از فکردم در نمیاومد تو راه درمورد با نامجون حرف زدم گفت شاید مشکلی داشته نیومده پیشمون نمیدونم چرا نیومد
همینجوری تا خونه تو سرم فکرش میپیچید
رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم اومدم بیرون
یه نودل خوردم رفتم رو تخت
خوابیدم با خودم گفتم کاش یه بار دیگه ببینمش چرا نیومد پیشم
تو این فکرا بودم که نمیدونم کی خوابم برد
..پرش زمان به صب
جیمین از خواب پاشدم رفتم سمت دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون رفتم لباس هامو عوض کردم
از اتاقم اومدم بیرو رفتم صبحونه خوردم قرار بود با اعضا بریم بیرون واسه کنسرت و فن ساین های پشت سر هم چند روزی کمپانی گفته بود استراحت کنیم واسه همین چند روزی راحت بودم قرار بود تو یه کافه جمع شیم پس ساعت ۳
باید میرفتم فعلا وقت دارم یه کمی خودمو سرگرم کنم گوشیمو ورداشتمو باهاش کر میرفتم
ویو ا.ت
از خواب پاشدم دیدم ساعت یکه رفتم دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون رفتم پایین یه صبحونه خوردم و به خودم یه نگاهی کردم من هنوز با لباسهای دیروزم بودم رفتم بالا لباس هامو عوض کردم اومدم پایین کنترل رو ورداشتم و...
۵ لایک ۵کامنت
part 2
تا آخر تو سالن بود بعدش رفت از چشم گمش کردم
میخواستم باهاش حرف بزنم ولی نیومد پیشم منم نتونستم برم راستش دوست داشتم باهاش آشنا شم کلی نیومد هر چی ولش
از سالن وقتی مطمئنا شدیم همه رفتن اومدیم بیرون تا سوار ون بشیم که همون دختر رو دیدم ولی زود سوار ماشین شد
اون فک کرد ما اونو ندیدیم ولی دیدمش
به اعضا گفتم میرم پیشش اونام گفتن باشه
رفتم جلو شیشه راننده وایسادم یه شیشه زدم با دستم دو بار باز نکرد تا خواستم برم گفتم میدونم تو ماشین هستی راستش دوس داشتم
باهات حرف بزنم ولی نمیدونم چرا نیومدی و دلم خواس از ماشین برم بیرون ولی من چشام قرمز بود نخواستم تو این وضعیت منو ببینه پس نرفتم ولش کردم ولی دلم داغون شد
بعد این که برگشت رفت سمت ون از پشت نگاش کردم بعد این که رفتن از اونجا دور شدم رفتم سمت ساحل خسته شده بودم هی میخواستم خودمو تو دریا غرق کنم حتی خسته تر از این بودم که خودمو تو دریا غرق کنم
همینجوری با ماشین رفتم تو ساحل گفشام رو در آوردم
نشستم تا شب شده بود دیگه پاشدم رفتم سمت خونه
دیگه خسته بودم
رفتم همه چی رو پرت کردم رو کاناپه رفتم کفشام رو در آوردم پاهام رو تو بقلم جمع کردم
رو تخت خوابیدم از چشام فقط اشک میاومد
دیگه نفهمیدم کی خوابم برد با اشکایی که ریختم و تا دم خواب ولم نکردن
نمیدونم چم بود فقط دلم میخواست گریه کنم
که نمیتونستم جلوشون رو بگیرم
..ویو جیمین
رفتم به شیشه ماشین زدم ولی شیشه رو نداد پایین میدونستم تو ماشینه واسه همین نیومد پایین گفتم دلم میهواست باهات آشنا شم ولی نیومدی پیشم
از فکردم در نمیاومد تو راه درمورد با نامجون حرف زدم گفت شاید مشکلی داشته نیومده پیشمون نمیدونم چرا نیومد
همینجوری تا خونه تو سرم فکرش میپیچید
رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم اومدم بیرون
یه نودل خوردم رفتم رو تخت
خوابیدم با خودم گفتم کاش یه بار دیگه ببینمش چرا نیومد پیشم
تو این فکرا بودم که نمیدونم کی خوابم برد
..پرش زمان به صب
جیمین از خواب پاشدم رفتم سمت دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون رفتم لباس هامو عوض کردم
از اتاقم اومدم بیرو رفتم صبحونه خوردم قرار بود با اعضا بریم بیرون واسه کنسرت و فن ساین های پشت سر هم چند روزی کمپانی گفته بود استراحت کنیم واسه همین چند روزی راحت بودم قرار بود تو یه کافه جمع شیم پس ساعت ۳
باید میرفتم فعلا وقت دارم یه کمی خودمو سرگرم کنم گوشیمو ورداشتمو باهاش کر میرفتم
ویو ا.ت
از خواب پاشدم دیدم ساعت یکه رفتم دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون رفتم پایین یه صبحونه خوردم و به خودم یه نگاهی کردم من هنوز با لباسهای دیروزم بودم رفتم بالا لباس هامو عوض کردم اومدم پایین کنترل رو ورداشتم و...
۵ لایک ۵کامنت
۲۱.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.