شاهنامه

#شاهنامه
#خوان_ششم :جنگ #رستم با #ارژنگ_دیو رستم مغفر بر سر و ببر بیان بر تن کرد و به سوی ارژنگ دیو رفت و در میان لشکر دیو نعره زد . ارژنگ دیو بیرون آمد و وقتی رستم او را دید با اسب به سوی او تاخت و سر و گوشش را گرفت و سرش را از تن جدا کرد و به سوی دیوان انداخت . آنها ترسیدند و قصد فرار کردند . رستم شمشیر کشید و آنها را کشت و دوباره به کوه اسپروز برگشت و بند #اولاد_دیو را باز کرد و دمی استراحت نمود و سپس از اولاد خواست تا جای #کاووس شاه را نشانش دهد . وقتی به شهر رسیدند رخش خروش برآورد و کاووس صدایش را شنید و به ایرانیان گفت : روزگار سختی سرآمد . این صدای رخش است .رستم نزد کاووس رسید . همه پهلوانان از #توس و #گودرز و #گیو و #گستهم و #شیدوس و #بهرام دورش را گرفتند و شاد شدند . کاووس او را در آغوش کشید و از احوال زال پرسید و به او گفت : باید #رخش را پنهان کرد زیرا وقتی به #دیو_سپید خبر برسد که ارژنگ دیو کشته شده با نره دیوان به اینجا می آید و بعد همه زحمتهایت بی ثمر می شود . تو الان به سوی خانه دیو برو تا به امید خدا سر او به خاک آوری باید از هفت کوه بگذری که دیوان در سرتاسر آن هستند بعد غار هولناکی می بینی که دور آن پراز نره دیوان جنگی است و در غار دیو سپید است . اگر بتوانی او را بکشی باید خون دل و جگر دیو سپید را بیاوری چون پزشک فرزانه ای گفته است که اگر خون دل او را به چشم بمالیم چشمان ما بینا می شود .
دیدگاه ها (۱۴)

#شاهنامه#خوان_هفتم :کشتن #دیو_سپید #رستم با #اولاد _دیو به ر...

#سیمرغ#شاهنامه#اوستا این مرغ افسانه ای در اوستا مرغوسئنه Mêr...

#شاهنامه #هفت_خوان_رستمخوان سوم :جنگ رستم با اژدهاناگاه در د...

#هفت_خوان_رستم#شاهنامهخوان سوم :جنگ رستم با اژدهاناگاه در دش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط