چراغ قرمز شد ...
چراغ قرمز شد ...
راننده صدای رادیو را کم کرد ...
بی حوصله سر چرخاندم ...
آن سوی خیابان پیرزنی کنار سطل آشغال ها ایستاده بود
و با دیدن غذاهای مانده خوشحال
چشم هایش می درخشید ...
چراغ سبز شد ...
راننده صدای رادیو را بلند کرد ...
شهردار داشت می گفت :
ما از زباله ها برق می گیریم ...
#رسول_ادهمی
راننده صدای رادیو را کم کرد ...
بی حوصله سر چرخاندم ...
آن سوی خیابان پیرزنی کنار سطل آشغال ها ایستاده بود
و با دیدن غذاهای مانده خوشحال
چشم هایش می درخشید ...
چراغ سبز شد ...
راننده صدای رادیو را بلند کرد ...
شهردار داشت می گفت :
ما از زباله ها برق می گیریم ...
#رسول_ادهمی
۷۱۶
۱۳ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.