چراغ قرمز شد

چراغ قرمز شد ...
راننده صدای رادیو را کم کرد ...
بی حوصله سر چرخاندم ...
آن سوی خیابان پیرزنی کنار سطل آشغال ها ایستاده بود
و با دیدن غذاهای مانده خوشحال
چشم هایش می درخشید ...
چراغ سبز شد ...
راننده صدای رادیو را بلند کرد ...
شهردار داشت می گفت :
ما از زباله ها برق می گیریم ...

#رسول_ادهمی
دیدگاه ها (۱)

واعظی بشوم... لابلای وعظ هایم گریزی به سیاست و گازی به تاریخ...

مهربانم ..آیا دیده اے بچه ای را که مادرش دیر کرده وهنوز نیا...

منتظرم....شبیه یک آهنگ غمگین قدیمیدر آرشیو رادیوزنگ بزنبگو ک...

پدرِ من کارگر بود ...پدرِ او معلم. ..ما پول عروسی نداشتیم،آن...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

تکپارتی

the other side of the world

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط