رمان عشق مجازی پارت 3
#رمان_عشق_مجازی_پارت_3
پسره وحشتناک نگام کردی و با صدای وحشتناکتری گفتی تووووو چی زر زدی یعنی ب معنای واقعیه کلمه داشتم خودمو خیس میکردم خاک ب سرم چقد ترسو ام دویدم ب سمت ماشین زودی سوارش شدم قفل مرکزیم زدم پسره محکم زد ب شیشه ولی بازش نکردم منتظر السا بودم اه چرا دیر کرد نمیگه منو این بکشه همونجوری داشتم تو دلم ب السا بد و بیراه میگفتم ک چرا دیر کرده یهو ماشین السا رو دیدم چشام برق زد اومدش ب سمتم اروم زد ب شیشه شیشه رو کشیدم پایین گفت درسا بیا پایین از ماشین پیاده شدم رفتم کنار السا وایسادم حالا ک اون اومده بود دلو جرت پیدا کرده بودم خندم گرعت ن چند دقیقه پیش ک داشتم خودمو خراب میکردم ن ب الان السا با صدایی رسا ب پسره گفت مشکلی پیش اومده هنوز پسره رو ندیده بود تا پسره برگشت جواب السا رو بده هم چشا اجیم گرد شد چشا پسره صدای اروم پسره چشا منم گرد کرد با صدایی اروم گفت السام ولی قیافه اجیم بدجور توهم رفته بود گفت جناب خسارتتون چقد شد تقدیم کنم پسره گفت السا منو یادت نیست ابجی کلا ب رو خودش نیاورد بعد دسته چکشو برداشت و خسارت اونو نوشت حتی فک کنم زیاد نوشته بود چکو گرفت ب سمت پسره ولی اون کلا چشاش رو السا خیره بود و اصا حواسش ب چیزه دیگه نبود چشای السا عصبی شد چکو گذاشتش زیر برف پاک کنه ماشینه پسره سویچ ماشینشو داد بهم گفت با ماشین من برو خودم میبرم ماشینتو میدم تعمیرش کنن اروم گفتم ببخشید اجو گفت فدای سرت عزیزدلم بعد راه افتادم ب سمت ماشین ابجی سوارش شدم
السا
سوار ماشین درسا شدم هه ابجیم با احسان تصادف کرده بود رفتم تو فکر تا شب تو خیابونا پرسه زدم اشک ریختم بعد سه سال دیدمش بایدم اشک بریزم فک نمیکردم بیاد کرج اونکه شیراز بود هرچند خود منم شیرازیم ولی از سه سال پیش ک اومدم اینجا دیگه برنگشتم ب شیراز هه چند روز پیش فهمیدم خانوادم از ایران رفتن ب درسا چیزی نگفتم ولی بدجور دلم گرفته از زمونه من دلتنگ خانوادمم
پسره وحشتناک نگام کردی و با صدای وحشتناکتری گفتی تووووو چی زر زدی یعنی ب معنای واقعیه کلمه داشتم خودمو خیس میکردم خاک ب سرم چقد ترسو ام دویدم ب سمت ماشین زودی سوارش شدم قفل مرکزیم زدم پسره محکم زد ب شیشه ولی بازش نکردم منتظر السا بودم اه چرا دیر کرد نمیگه منو این بکشه همونجوری داشتم تو دلم ب السا بد و بیراه میگفتم ک چرا دیر کرده یهو ماشین السا رو دیدم چشام برق زد اومدش ب سمتم اروم زد ب شیشه شیشه رو کشیدم پایین گفت درسا بیا پایین از ماشین پیاده شدم رفتم کنار السا وایسادم حالا ک اون اومده بود دلو جرت پیدا کرده بودم خندم گرعت ن چند دقیقه پیش ک داشتم خودمو خراب میکردم ن ب الان السا با صدایی رسا ب پسره گفت مشکلی پیش اومده هنوز پسره رو ندیده بود تا پسره برگشت جواب السا رو بده هم چشا اجیم گرد شد چشا پسره صدای اروم پسره چشا منم گرد کرد با صدایی اروم گفت السام ولی قیافه اجیم بدجور توهم رفته بود گفت جناب خسارتتون چقد شد تقدیم کنم پسره گفت السا منو یادت نیست ابجی کلا ب رو خودش نیاورد بعد دسته چکشو برداشت و خسارت اونو نوشت حتی فک کنم زیاد نوشته بود چکو گرفت ب سمت پسره ولی اون کلا چشاش رو السا خیره بود و اصا حواسش ب چیزه دیگه نبود چشای السا عصبی شد چکو گذاشتش زیر برف پاک کنه ماشینه پسره سویچ ماشینشو داد بهم گفت با ماشین من برو خودم میبرم ماشینتو میدم تعمیرش کنن اروم گفتم ببخشید اجو گفت فدای سرت عزیزدلم بعد راه افتادم ب سمت ماشین ابجی سوارش شدم
السا
سوار ماشین درسا شدم هه ابجیم با احسان تصادف کرده بود رفتم تو فکر تا شب تو خیابونا پرسه زدم اشک ریختم بعد سه سال دیدمش بایدم اشک بریزم فک نمیکردم بیاد کرج اونکه شیراز بود هرچند خود منم شیرازیم ولی از سه سال پیش ک اومدم اینجا دیگه برنگشتم ب شیراز هه چند روز پیش فهمیدم خانوادم از ایران رفتن ب درسا چیزی نگفتم ولی بدجور دلم گرفته از زمونه من دلتنگ خانوادمم
۶.۵k
۱۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.