رمانعشقمجازی

#رمان_عشق_مجازی_#
#پارت_5#

یهو با صدای زنگ گوشیم از فکر اومدم بیرون بهش نگاه کردم با دیدن شماره ای درسا زودی جواب دادم
السا. جانم ابجی
درسا. کجایی تو دختر نمیگی میمیرم از نگرانی ـ
واقعا خجالت کشیدم از بس تا الا ک نزدیکای شبه درسا رو نگران کرده بودم.
من. ببخشید شرمندتم خواهری الا میام عزیزدلم
درسا. دشمنت عشقم باشه پس منتظرتم
من. فعلا میبینمت عشقم.
گوشیو قطع کردم راه افتادم ب سمت ماشین سوارش شدم حتی حوصله اهنگ هم نداشتم براهمین فقط گازشو گرفتم ب سمت کرج بعد دوساعت بلاخره رسیدم ماشینو پارک کردم راه افتادم ب سمت در خونه.

احسان
با فرار السا واقعا اعصابم ریخت بهم این دوست اسکلشم ک نذاشت ببینمش هووف چقد با این دوستش دعوام شد دوستشم ک از خودش پرروتر و زبون دراز تر بود کلی رو مخم راه رف با اعصابی خراب رفتم خونه تو خونه هم ک با الهام ابجیم دعوام شد الا مثلا باهام قهری بدرک قهره ک قهره اون جلو السا واسم پشیزی ارزش نداره ک الا واسم فاز قهر گرفته خوبه خودش باعث بانیه جداییه من السا بود
دیدگاه ها (۱)

#رمان_عشق_مجازی##پارت_۶ساعت ها ب دیوار اتاق زل زدم و یاد و خ...

#رمان_عشق_مجازی##پارت_۷#غذا از گلوم پایین نمیرفت بزور دو لقم...

#رمان_عشق_مجازی_پارت_3پسره وحشتناک نگام کردی و با صدای وحشتن...

#رمان_عشق_مجازی_پارت_2با ترسو لرز راه افتادم ب سمت ماشینی ک ...

زندگی با خنده ( نجات جیمین)ویو نگار تمام افرادم رو جمع کردم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط