اشک حسرت پارت۱۶۶
#اشک حسرت #پارت۱۶۶
سعید:
حمید : داداشمون اینجوری راحتره
اونا رفتن که آماده بشن مادر داشت میز شام رو جم می کرد بلند شدم ورفتم کمکش
مادر : نمی خواد مادر خودم جم می کنم
- مادر
مادر : جون مادر
رفتم کنارش وگفتم : می دونی...آسمان تورو بهمون برگردونده
مادر متعجب گفت : یعنی چی ؟
- یعنی آسمان کلیه اش رو به تو اهدا کرده
مادر متعجب وحیرون دستشوگرفت جلو دهنش
- مادر
با چشای پر اشک نگاهم کرد وگفت : حالا باید بگی
- منم دیشب فهمیدم
مادر : وااای خدایا ...کاش می گفتی چطور واسه اش جبران کنم
- بهش نگو مادر فعلا نگو ..
- ما رفتیم
بچه ها رفتن مادرم رفت که ظرف ها رو بشوره رفتم سرجام نشستم وموبایلمو برداشتم دوتا مسیج از آسمان بود
- چیزی بیشتر از این نمی تونم صدات کنم
- ممنون بخاطر گل هایی که فرستادی
نفس عمیقی کشیدم ودر جوابش نوشتم
- می تونی هر چی دوست داری صدام کنی کافیه بخوای
خیلی زود جوابم رو داد
- ترجیح میدم آقا سعید بمونی
از دست تو آسمان ولی من یه کاری می کنم یاسعید صدام بزنی یا سعید رو برداری ومیم به آقا اضافه کنی فقط به زمان نیاز دارم که تو چند ماه میشه خیلی راحت مشکلات رو بر طرف کرد اونم با برنامه هایی که من داشتم
یه مسیج کوتا براش نوشتم
- دوست دارم آسمان
خندیدم چون می دونستم جوابی نداره رفتم اتاقم کیفمو برداشتم واومدم پایین ومشغول حساب کتابای کارم شدم مادر واسم چای آورد ونشست رو به رو .
مادر : سعید
- جونم مامان
لبخندی زدوگفت : مامان فدای مامان گفتنت
- از دست حمید منم یاد گرفتم بگم مامان
مادر : اشکالی نداره من خوشم میاد میگی مامان احساس بهتری بهم دست میده
سعید:
حمید : داداشمون اینجوری راحتره
اونا رفتن که آماده بشن مادر داشت میز شام رو جم می کرد بلند شدم ورفتم کمکش
مادر : نمی خواد مادر خودم جم می کنم
- مادر
مادر : جون مادر
رفتم کنارش وگفتم : می دونی...آسمان تورو بهمون برگردونده
مادر متعجب گفت : یعنی چی ؟
- یعنی آسمان کلیه اش رو به تو اهدا کرده
مادر متعجب وحیرون دستشوگرفت جلو دهنش
- مادر
با چشای پر اشک نگاهم کرد وگفت : حالا باید بگی
- منم دیشب فهمیدم
مادر : وااای خدایا ...کاش می گفتی چطور واسه اش جبران کنم
- بهش نگو مادر فعلا نگو ..
- ما رفتیم
بچه ها رفتن مادرم رفت که ظرف ها رو بشوره رفتم سرجام نشستم وموبایلمو برداشتم دوتا مسیج از آسمان بود
- چیزی بیشتر از این نمی تونم صدات کنم
- ممنون بخاطر گل هایی که فرستادی
نفس عمیقی کشیدم ودر جوابش نوشتم
- می تونی هر چی دوست داری صدام کنی کافیه بخوای
خیلی زود جوابم رو داد
- ترجیح میدم آقا سعید بمونی
از دست تو آسمان ولی من یه کاری می کنم یاسعید صدام بزنی یا سعید رو برداری ومیم به آقا اضافه کنی فقط به زمان نیاز دارم که تو چند ماه میشه خیلی راحت مشکلات رو بر طرف کرد اونم با برنامه هایی که من داشتم
یه مسیج کوتا براش نوشتم
- دوست دارم آسمان
خندیدم چون می دونستم جوابی نداره رفتم اتاقم کیفمو برداشتم واومدم پایین ومشغول حساب کتابای کارم شدم مادر واسم چای آورد ونشست رو به رو .
مادر : سعید
- جونم مامان
لبخندی زدوگفت : مامان فدای مامان گفتنت
- از دست حمید منم یاد گرفتم بگم مامان
مادر : اشکالی نداره من خوشم میاد میگی مامان احساس بهتری بهم دست میده
۱۴.۰k
۱۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.