𝐩𝐚𝐫𝐭𝟕
𝐩𝐚𝐫𝐭𝟕
آیم بَک🐈
یهو نزدیکم اومد و گلومو گرفت و محکم فشار داد و چسبوندتم به دیوار..
یهو نفسم قطع شد و محکم از دستاش گرفتم اما وا نمیکرد..
هاتاکا:کسی به اجازه تو نیازی نداره!
یاد حرکتی که لیلیام بهم یاد داده بود افتادم و اول یه مشت محکم زدم تو گلوش بعدم با قسمت کف دست که سریع ولم کرد و افتادم زمین.. چند بار سرفه کردم و از سرجاک بلند شدم و خواستم در برم که جلو پله ها دو تا بادیگاردای هاتاکا بود
متوجه سکوت بار شدم و هاتاکا یه اسلحه دیگه از تو کمرش در اوورد و سمتم گرفت. برگشتم پشتم
هاتاکا:یا میشینی..یا میمیری
ولی فکر نکنم شلیک کنه.. ولی بازم ریسکش زیاده.. نگاهم به اون دختره با لباس قرمزس افتاد که سرشو به حالت نه آروم تکون میداد.. پس.. نه؟ گفتم
+نه
همه متعجب نگام کردن.. احساس کردم دختره با یه نگاه خاک تو سرت! نگام میکرد.هاتاکا اول متعجب شده بود ولی بعد شروع به به خندیدن کرد.. ها؟این یارو چشه؟ اول همه به من متعجب نگاه میکردن حالامن و بقیه به هاتاکا.. بعد از چند ثانیه خنده اسلحشو تو دستش چرخوند و گذاشتش تو کمرش و گفت
-از دست تو دختر..
و بعد یهو جدی شد
هاتاکا:جدی گفتم.. یا میشینی یا میمیری
به اون دو تا بادیگارد نگاه کردم.. هیکل گنده یا همون چهار شونه داشتن.. گفتم
+میخوای چیکار کنی؟
هاتاکا:فقط کمی گپ بزنیم
یه نفس عمیق کشیدم.. اگه کاری خواستن بکنن با بهم ریختن بار از اینجا فرار میکنم. سرم رو تکون دادم و گفتم:باشه.. ولی زیاد طولش نمیدین
یه لبخند چندش زد
هاتاکا:از این طرف
دستشو دراز کرد. رفتیم دقیقا جلو سِن و سمت چپ که یه گوشه میز بود نشستیم. میز کناریم و پشت سرم خالیه ولی بازم بار پر از آدمه. هیناتا با یه سینی اومد
هاتاکا همینطور بهم نگاه میکرد انگاری یه فکرایی تو سرشه! اون خانمی که روی سن آهنگ میخوند کنارش نشسته بود دوتا بادیگاردا هم دو قدم عقب از از هاتاکا ایستادن.
هیناتا استکان هارو جلومون گذاشت و چند لحظه بعد اون دختر لباس قرمزه اومد رو سِن آهنگ خوند
هاتاکا یکم از مشروب رو سر کشید و گفت
-خب، اسمت چیه
چیزی نگفتم که با جدیدت بیشتر گفت
-اسمت چیه؟
این یارو فکر کنم از تيمارستان فرار کرده. گفتم
+ساهارا
-اسم قشنگی داری ساهارا.. خب، بذار ببینم دوست داری اینجا کار کنی؟
چییی؟؟ چی میگه..
+نه معلومه که دوست ندارم!
-پس.. برای چی اومدی بار؟ میخوای بگی از سر کنجکاوی؟ خب معلومه که نه.. من به هیناتا گفته بودم رو صفحه اینستاگرام یه پست برای استخدام بذاره
+نه.. من واقعا از سر کنجکاوی اومدم
-پس.. میخوای اینجا کار کنی؟ حقوق ماهانه ایجا اگه کارت خوب باشه دو برار حقوق ماهانه کارمند معمولیه
یه لحظه خشکم زد.. دو برابر حقوق ماهانه یه کار مند معمولی
به چهره خودم نیوردم
آیم بَک🐈
یهو نزدیکم اومد و گلومو گرفت و محکم فشار داد و چسبوندتم به دیوار..
یهو نفسم قطع شد و محکم از دستاش گرفتم اما وا نمیکرد..
هاتاکا:کسی به اجازه تو نیازی نداره!
یاد حرکتی که لیلیام بهم یاد داده بود افتادم و اول یه مشت محکم زدم تو گلوش بعدم با قسمت کف دست که سریع ولم کرد و افتادم زمین.. چند بار سرفه کردم و از سرجاک بلند شدم و خواستم در برم که جلو پله ها دو تا بادیگاردای هاتاکا بود
متوجه سکوت بار شدم و هاتاکا یه اسلحه دیگه از تو کمرش در اوورد و سمتم گرفت. برگشتم پشتم
هاتاکا:یا میشینی..یا میمیری
ولی فکر نکنم شلیک کنه.. ولی بازم ریسکش زیاده.. نگاهم به اون دختره با لباس قرمزس افتاد که سرشو به حالت نه آروم تکون میداد.. پس.. نه؟ گفتم
+نه
همه متعجب نگام کردن.. احساس کردم دختره با یه نگاه خاک تو سرت! نگام میکرد.هاتاکا اول متعجب شده بود ولی بعد شروع به به خندیدن کرد.. ها؟این یارو چشه؟ اول همه به من متعجب نگاه میکردن حالامن و بقیه به هاتاکا.. بعد از چند ثانیه خنده اسلحشو تو دستش چرخوند و گذاشتش تو کمرش و گفت
-از دست تو دختر..
و بعد یهو جدی شد
هاتاکا:جدی گفتم.. یا میشینی یا میمیری
به اون دو تا بادیگارد نگاه کردم.. هیکل گنده یا همون چهار شونه داشتن.. گفتم
+میخوای چیکار کنی؟
هاتاکا:فقط کمی گپ بزنیم
یه نفس عمیق کشیدم.. اگه کاری خواستن بکنن با بهم ریختن بار از اینجا فرار میکنم. سرم رو تکون دادم و گفتم:باشه.. ولی زیاد طولش نمیدین
یه لبخند چندش زد
هاتاکا:از این طرف
دستشو دراز کرد. رفتیم دقیقا جلو سِن و سمت چپ که یه گوشه میز بود نشستیم. میز کناریم و پشت سرم خالیه ولی بازم بار پر از آدمه. هیناتا با یه سینی اومد
هاتاکا همینطور بهم نگاه میکرد انگاری یه فکرایی تو سرشه! اون خانمی که روی سن آهنگ میخوند کنارش نشسته بود دوتا بادیگاردا هم دو قدم عقب از از هاتاکا ایستادن.
هیناتا استکان هارو جلومون گذاشت و چند لحظه بعد اون دختر لباس قرمزه اومد رو سِن آهنگ خوند
هاتاکا یکم از مشروب رو سر کشید و گفت
-خب، اسمت چیه
چیزی نگفتم که با جدیدت بیشتر گفت
-اسمت چیه؟
این یارو فکر کنم از تيمارستان فرار کرده. گفتم
+ساهارا
-اسم قشنگی داری ساهارا.. خب، بذار ببینم دوست داری اینجا کار کنی؟
چییی؟؟ چی میگه..
+نه معلومه که دوست ندارم!
-پس.. برای چی اومدی بار؟ میخوای بگی از سر کنجکاوی؟ خب معلومه که نه.. من به هیناتا گفته بودم رو صفحه اینستاگرام یه پست برای استخدام بذاره
+نه.. من واقعا از سر کنجکاوی اومدم
-پس.. میخوای اینجا کار کنی؟ حقوق ماهانه ایجا اگه کارت خوب باشه دو برار حقوق ماهانه کارمند معمولیه
یه لحظه خشکم زد.. دو برابر حقوق ماهانه یه کار مند معمولی
به چهره خودم نیوردم
۱.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.