برای با تو بودن دیر بود

.
برای با تو بودن دیر بود
برای فراموش‌کردنت زود
خیلی زود

بادهای خنک،
روزهای اولِ پاییز را می‌وزیدند
و از درز پنجره‌ها به درون می‌خزیدند
من امّا از درون گُر گرفته بودم
مثل زنی‌که لباس‌های پشمی را از کمد
مثل زنی‌که لباس‌های تابستانی را از تن
مثل زنی‌که لرزان و عرق‌ریزان یک‌عمر
ادای طبیعی بودن
درآورده است ‌

سال‌هاست روزهای اولِ پاییز است
سال‌هاست گُر گرفته‌ام از درون، امّا
برای باز کردنِ پنجره‌ها دیر است
برای روشن کردنِ بخاری زود
خیلی زود

#لیلاکردبچه
دیدگاه ها (۱)

دنبال سکه می گردممی خواهم به گذشته ها زنگ بزنمبه روزهای خوبب...

دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شدبعد هر آمدنت ، رفتن اگر هست... ...

آرام بخش هاحافظه ام را پاک کرده اندامّادلم می گویدمن کسی راب...

یکی به او برساند که دوستش دارمبه او که هیچ کسی جز خودش نمی د...

# اسیر _ ارباب PART_ 1 راوی: لرزان و گریان گوشه ای کز کرده ب...

پدر ناتنی من...part:³⁵جونگکوک:صبح ک از خواب پاشدم قیافه ی مظ...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط