pt 10 حلقه ی دریا
جلوی کت زانو زد و بلندش کرد
....تمام امید هاش نا امید شدن
تمام خاطراتی که تو این سه ماه با تهیونگ ساخته بود از جلو چشماش میگذشت
زمانی که باعث شد تهیونگ دیگه از آب نترسه رو به یاد می آورد اون روز مجبورش کرد که برای ماهگرد آشناییشون سوار قایق بشن
اما اگه اون کارو نمی کرد شاید الان تهیونگ پیشش بود
با هر کدوم از لحظاتی که از جلوی چشماش رد میشد بیشتر درد قلبش رو حس میکرد
کت خیس تهیونگ رو به آغوش کشید و به دریا خیره شد
و قایقشون که در حال نزدیک شدن به ساحل بود رو میدید
فرش بک/
_ دیدی ترس نداشت
_گفتنش آسونه
_ تازه تو مرحله بعدی خودت باید شنا کنی
_ فکرشم نکن
جونگ کوک با دیدن آب بازی خودش و تهیونگ لب ساحل لبخند زد
ضعف شدیدی رو توی کل وجودش حس میکرد همین باعث میشد بخواد دراز بکشه سرش رو روی کت تهیونگ گذاشت بدون اهمیت به کسایی که از سمت پارکینگ به سمتش می دویدن به آب بازی خودش و تهیونگ خیره شد
_ یعنی اگه هنوز از آب می ترسید ممکن بود الان اینجا باشه
به سمت دیگه ی دریا نگاه کرد
تهیونگ هم در حال تماشای خودشون توی ساحل بود و از سمت دیگه ی دریا دست تکون میداد
_ حلقه ام رو پیدا کردی؟
تهیونگ سری تکون داد و باعث شد جونگ کوک حرصش بگیره
_ پسره کله شق، تو مگه نمی ترسیدی؟ اونجا که رفتی خیلی عمیقه، بیا بیرون خطرناکه
جونگ کوک دوباره گریه اش شدت گرفت و کت تهیونگ رو به سینه اش فشرد که درد قلبش رو کمتر حس کنه
_ تروخدا تهیونگ من دارم میمیرم بیا بیرون
احساس کرد چند نفر دارن تکونش میدن اما دیگه جونی برای باز نگه داشتم چشماش نداشت دیگه جونی برای ادامه زندگیش نداشت
چشماش رو بست و خودش رو به موج هایی که بهش بر خورد میکرد سپرد
۲۰۲۰ سئول ۸:۰۰ am
_ پدر آنها را ببخش نمی دانم چه می کنند، و بنیان گذار خانه ی آنها در بهشت باش، ای پدر روح این دو جوان را به دستان تو میسپارم حقیقتا این دو امروز این گونه به هم می گویند که من با تو در بهشت خواهم بود؛ از گناهانشان بگذر آخرت را برکامشان شیرین بگردان
آمین.
کشیش سالمند انجیل رو بست و زیر لب دعایی خوند و با یونگی دست داد
_ خیلی ممنون پدر
_ روحشون شاد تسلیت می گم، فعلا
یونگی به لبخندی بسنده کرد و دوباره به قبر ها خیره شد... حتی اگه یونگی به عنوان سرد ترین آشنای تهیونگ شناخته میشد در هر صورت باز هم یه آدم بود، نگاهش به جیمین که جلوی قبر جونگ کوک زانو زده بود افتاد و تهسان که سرش رو روی قبر برادرش گذاشته و گریه میکنه
هیچکس حتی نمی تونست درک کنه یونگی چه صحنه هایی رو دیده
فلش بک/
تقریبا ده دقیقه بعد از رفتن جونگ کوک ماشینی گیر آورد و به آخرین سرعت به سمت ساحل می روند، جونگ کوک تو موقعیتی نبود که تنها بمونه مخصوصا همچین جای خطرناکی
....تمام امید هاش نا امید شدن
تمام خاطراتی که تو این سه ماه با تهیونگ ساخته بود از جلو چشماش میگذشت
زمانی که باعث شد تهیونگ دیگه از آب نترسه رو به یاد می آورد اون روز مجبورش کرد که برای ماهگرد آشناییشون سوار قایق بشن
اما اگه اون کارو نمی کرد شاید الان تهیونگ پیشش بود
با هر کدوم از لحظاتی که از جلوی چشماش رد میشد بیشتر درد قلبش رو حس میکرد
کت خیس تهیونگ رو به آغوش کشید و به دریا خیره شد
و قایقشون که در حال نزدیک شدن به ساحل بود رو میدید
فرش بک/
_ دیدی ترس نداشت
_گفتنش آسونه
_ تازه تو مرحله بعدی خودت باید شنا کنی
_ فکرشم نکن
جونگ کوک با دیدن آب بازی خودش و تهیونگ لب ساحل لبخند زد
ضعف شدیدی رو توی کل وجودش حس میکرد همین باعث میشد بخواد دراز بکشه سرش رو روی کت تهیونگ گذاشت بدون اهمیت به کسایی که از سمت پارکینگ به سمتش می دویدن به آب بازی خودش و تهیونگ خیره شد
_ یعنی اگه هنوز از آب می ترسید ممکن بود الان اینجا باشه
به سمت دیگه ی دریا نگاه کرد
تهیونگ هم در حال تماشای خودشون توی ساحل بود و از سمت دیگه ی دریا دست تکون میداد
_ حلقه ام رو پیدا کردی؟
تهیونگ سری تکون داد و باعث شد جونگ کوک حرصش بگیره
_ پسره کله شق، تو مگه نمی ترسیدی؟ اونجا که رفتی خیلی عمیقه، بیا بیرون خطرناکه
جونگ کوک دوباره گریه اش شدت گرفت و کت تهیونگ رو به سینه اش فشرد که درد قلبش رو کمتر حس کنه
_ تروخدا تهیونگ من دارم میمیرم بیا بیرون
احساس کرد چند نفر دارن تکونش میدن اما دیگه جونی برای باز نگه داشتم چشماش نداشت دیگه جونی برای ادامه زندگیش نداشت
چشماش رو بست و خودش رو به موج هایی که بهش بر خورد میکرد سپرد
۲۰۲۰ سئول ۸:۰۰ am
_ پدر آنها را ببخش نمی دانم چه می کنند، و بنیان گذار خانه ی آنها در بهشت باش، ای پدر روح این دو جوان را به دستان تو میسپارم حقیقتا این دو امروز این گونه به هم می گویند که من با تو در بهشت خواهم بود؛ از گناهانشان بگذر آخرت را برکامشان شیرین بگردان
آمین.
کشیش سالمند انجیل رو بست و زیر لب دعایی خوند و با یونگی دست داد
_ خیلی ممنون پدر
_ روحشون شاد تسلیت می گم، فعلا
یونگی به لبخندی بسنده کرد و دوباره به قبر ها خیره شد... حتی اگه یونگی به عنوان سرد ترین آشنای تهیونگ شناخته میشد در هر صورت باز هم یه آدم بود، نگاهش به جیمین که جلوی قبر جونگ کوک زانو زده بود افتاد و تهسان که سرش رو روی قبر برادرش گذاشته و گریه میکنه
هیچکس حتی نمی تونست درک کنه یونگی چه صحنه هایی رو دیده
فلش بک/
تقریبا ده دقیقه بعد از رفتن جونگ کوک ماشینی گیر آورد و به آخرین سرعت به سمت ساحل می روند، جونگ کوک تو موقعیتی نبود که تنها بمونه مخصوصا همچین جای خطرناکی
- ۱.۵k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط