part
_part:21_
_charmer_
_کارلا_
اون الان نباید از چیزی خبردار بشه نباید چیزی بفهمه مخصوصا نوشته های وصیت نامه
بد میشه،خیلی بد میشه مخصوصا برا خودش
همه چی براش گنگ و نامفهوم میشه و سوال های بی پایانی براش به وجود میاد و احتمال اینکه کارهایی رو انجام بده که نباید الان انجام بده خیلی زیاده
و اگه،اگه اونا بفهمن که تهیونگ از همه چی باخبر شده اولین کسی که میده زیر سوال و احتمالا آسیب می بینه مامان کارلاست
نباید الان این اتفاق بیفته به هر روشی که بود باید جلوشو بگیره الان زمانش نیست
اگه الان بفهمه،همه چیز نابود و خراب میشه وقتش نیست هنوز خیلی زوده و بعد از دیدن جادوی کارلا قرار نیست همه چیز به حالت عادیش برگرده
و واکنش های مختلف تهیونگ رو قراره ببینه
دوباره نزدیک تهیونگ شد
کارلا:تهیونگ،فقط اینبار لطفا همین ی بار رو بهم گوش بده،اگه الان اون نامه رو باز کنی همه چی خراب میشه همه چی بهم می ریزه تهیونگ
تو آسیب میبینی،من و مامانم و مینسئو و خیلیای دیگه هم آسیب میبینن
تهیونگ به کارلا نگاه کرد،توقع نداشت بخاطر باز کردن یک نامه این همه آدم آسیب ببینن
کارلا دست تهیونگ رو گرفت:همین ی بار رو باورم کن،قول میدم همه چیز برات روشن بشه،کم کم
تهیونگ با صدای ارومی گفت:باشه
کارلا متعجب از جواب تهیونگ لبخندی کوتاه زد:مرسی،مرررسی
تهیونگ دستشو از دست کارلا بیرون کشید و با لحن دلخور و آرومی گفت:من نمیخونمش اما میمونه میشم و تو بهش دست نمیزنی
کارلا اینکه لحن تهیونگ باهاش سرد شده ناراحت شده بود،احساس بدی داشت و آرزو میکرد که ای کاش اتفاقا اینطور پیش نمیرفت
خیلیی کم لباشو غنچه ای کرد و با اخم کمی درحالیکه صداش خیلی آروم بود گفت:باشه
تهیونگ بدون اینکه لحظه ای مکث کنه شروع کرد راه رفتن به سمت داخل
قبل اینکه بره داخل با صدای کارلا سر جاش ایستاد
کارلا با صدای مظلومی که وقتی ناراحت میشد این صداش میشد میشد گفت:این دلخوری؟باهام قهری تهیونگ؟
تهیونگ جوابشو نداد و قدم دیگه ای برداشت که کارلا دوباره حرف زد:جوابمو بده تهیونگ
تهیونگ نگاهش کرد و جدی و سرد جواب داد:اره،الان جوابتو گرفتی؟
لبای کارلا شبیه لبای بچه هایی شد که بغضشون گرفته و میخوان گریه کنن
ی حالت غنچه ای کم
با همون حالتش جواب داد:پس دیگه دلیلی نداره اینجا بمونم
سرشو انداخت پایین و به سمت در خروجی قدم برداشت
وقتی تهیونگ ازش دلخوره و باهاش قهره یعنی قرار نیست باهاش حرف بزنه پس دلیلی نداره بمونه
تهیونگ نگاه میکرد که واقعا کارلا داره میره پس صداش زد:مسخره بازی درنیار بیا داخل
_charmer_
_کارلا_
اون الان نباید از چیزی خبردار بشه نباید چیزی بفهمه مخصوصا نوشته های وصیت نامه
بد میشه،خیلی بد میشه مخصوصا برا خودش
همه چی براش گنگ و نامفهوم میشه و سوال های بی پایانی براش به وجود میاد و احتمال اینکه کارهایی رو انجام بده که نباید الان انجام بده خیلی زیاده
و اگه،اگه اونا بفهمن که تهیونگ از همه چی باخبر شده اولین کسی که میده زیر سوال و احتمالا آسیب می بینه مامان کارلاست
نباید الان این اتفاق بیفته به هر روشی که بود باید جلوشو بگیره الان زمانش نیست
اگه الان بفهمه،همه چیز نابود و خراب میشه وقتش نیست هنوز خیلی زوده و بعد از دیدن جادوی کارلا قرار نیست همه چیز به حالت عادیش برگرده
و واکنش های مختلف تهیونگ رو قراره ببینه
دوباره نزدیک تهیونگ شد
کارلا:تهیونگ،فقط اینبار لطفا همین ی بار رو بهم گوش بده،اگه الان اون نامه رو باز کنی همه چی خراب میشه همه چی بهم می ریزه تهیونگ
تو آسیب میبینی،من و مامانم و مینسئو و خیلیای دیگه هم آسیب میبینن
تهیونگ به کارلا نگاه کرد،توقع نداشت بخاطر باز کردن یک نامه این همه آدم آسیب ببینن
کارلا دست تهیونگ رو گرفت:همین ی بار رو باورم کن،قول میدم همه چیز برات روشن بشه،کم کم
تهیونگ با صدای ارومی گفت:باشه
کارلا متعجب از جواب تهیونگ لبخندی کوتاه زد:مرسی،مرررسی
تهیونگ دستشو از دست کارلا بیرون کشید و با لحن دلخور و آرومی گفت:من نمیخونمش اما میمونه میشم و تو بهش دست نمیزنی
کارلا اینکه لحن تهیونگ باهاش سرد شده ناراحت شده بود،احساس بدی داشت و آرزو میکرد که ای کاش اتفاقا اینطور پیش نمیرفت
خیلیی کم لباشو غنچه ای کرد و با اخم کمی درحالیکه صداش خیلی آروم بود گفت:باشه
تهیونگ بدون اینکه لحظه ای مکث کنه شروع کرد راه رفتن به سمت داخل
قبل اینکه بره داخل با صدای کارلا سر جاش ایستاد
کارلا با صدای مظلومی که وقتی ناراحت میشد این صداش میشد میشد گفت:این دلخوری؟باهام قهری تهیونگ؟
تهیونگ جوابشو نداد و قدم دیگه ای برداشت که کارلا دوباره حرف زد:جوابمو بده تهیونگ
تهیونگ نگاهش کرد و جدی و سرد جواب داد:اره،الان جوابتو گرفتی؟
لبای کارلا شبیه لبای بچه هایی شد که بغضشون گرفته و میخوان گریه کنن
ی حالت غنچه ای کم
با همون حالتش جواب داد:پس دیگه دلیلی نداره اینجا بمونم
سرشو انداخت پایین و به سمت در خروجی قدم برداشت
وقتی تهیونگ ازش دلخوره و باهاش قهره یعنی قرار نیست باهاش حرف بزنه پس دلیلی نداره بمونه
تهیونگ نگاه میکرد که واقعا کارلا داره میره پس صداش زد:مسخره بازی درنیار بیا داخل
- ۳.۴k
- ۲۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط