p38
p38
جیمین. اسمشو چی بزاریم؟
ات. حالا انگار زایدم که میگه اسمشو چی بزاریم اسمه دیگه یه اسمی میزاریم
جیمین. بی احساس(آروم)
ات. چی؟(عصبی)
جبمین. میگم که بریم شام بخوریم بعدمشم به کارمون برسیم ههه اره
ات. عه باشه
بلند شدیم به سمت جایی که قرار بود شام بخوریم رفتیم...
مردم روستا. خوش امدید پادشاه... خوش امدیدملکه
ات جیمین. ممنون
بعد شام خوردن ظرفارو با کمک مردم روستا جمع کردیمو باهم شستیم... بعد تموم شدن
ظرفا به طرف اتاقمون حرکت کردم یکم استرس داشتم چون دفعه اولم بود میترسیدم.... در اتاقو باز کردم... پس کجاس؟...
ات. جیمین؟
ات. جیمینننننن(داد)
کسی جوابمو نداد که یهو در وا شدو مباشر اعظم امد داخل
مباشر اعظم. چیزی شده ملکه؟
ات. پادشاه کجاس؟
مباشر اعظم. درحمام هستن
ات. اها باشه ممنون
مباشر اعظم. خواهش میکنم
وایساببینم تو فیلمای تاریخی خدمتکارایه زن پادشاهو میشورن... عوضی... اگه اونجابهم خیانت کنه چی..میکشمش بخدا..
ات. وایسا ببینم!
مباشر اعظم. بله؟
ات. پادشاه تنهایی در حمامن؟
مباشر اعظم. خیر... خدمتکاران شخصیشون هم هستن
ات. زنن یا مرد؟
مباشر اعظم. عا ز زن!
ات. که اینطور نشونش میدم عوضی آشغال عنتر به من خیانت میکنی؟؟؟؟
سریع از اتاق خارج شدمو یه سمت حمومه اونجا رفتم.... صدایه خندشون تا اینجا میومد... اههه این بغض لعنتی کی امد سراغم!... پرده ای که جلو دیدمو گرفته بودو کنار زدم ... یکی از اون زنایه عوضی داشت با جیمین حرفمیزدو جیمین میخندید لحظه ای چشمش خورد بهم... لبخندی که داشت محو شد... قطره اشکی از چشمام چکید رویه گونم...
جیمین. ا...
بدون اینکه بزارم ادامه حرفشو بزنه از اونجا دور شدم با تمام سرعتی که داشتم به سمت بیرون از روستا حرکت کردم... فقط میدوییدمو گریه میکردم... شاید برای اون یه چیز عادی باشه که خدمتکارایه زن بشورنشو نوازشش کنن... ولی من نه من قبلا بهم خیانت شده.. دیگه کافیه.. لحظه ای نفسم بند امدو از دوییدن دست کشیدم وایستادمو از زانو هام گرفتم... بعد چند نفس عمیق حالم بهتر شدو صاف وایستادمو به دور ورم نگا کردم.. اینجا کجاس؟.. به پشت سرم نگا کردم... فقط درخت بود به کل اطرافم نگا کردم.. فقطوفقط درخت بود.. نشستم زیر یکی از اون درختا... چرا هیچ شانسی تو رابطه ندارم؟.... میدونم میدونم دلیل نمیشه که چون داشتن حمومش میکردن بهم خیانت کرده کلا رسمشون اینه ولی من.. من میترسم... اونم خیلی... از اینکه یه روز ترکم کنه... الان چیکار کنم؟ گم شدم؟..
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
جیمین. اسمشو چی بزاریم؟
ات. حالا انگار زایدم که میگه اسمشو چی بزاریم اسمه دیگه یه اسمی میزاریم
جیمین. بی احساس(آروم)
ات. چی؟(عصبی)
جبمین. میگم که بریم شام بخوریم بعدمشم به کارمون برسیم ههه اره
ات. عه باشه
بلند شدیم به سمت جایی که قرار بود شام بخوریم رفتیم...
مردم روستا. خوش امدید پادشاه... خوش امدیدملکه
ات جیمین. ممنون
بعد شام خوردن ظرفارو با کمک مردم روستا جمع کردیمو باهم شستیم... بعد تموم شدن
ظرفا به طرف اتاقمون حرکت کردم یکم استرس داشتم چون دفعه اولم بود میترسیدم.... در اتاقو باز کردم... پس کجاس؟...
ات. جیمین؟
ات. جیمینننننن(داد)
کسی جوابمو نداد که یهو در وا شدو مباشر اعظم امد داخل
مباشر اعظم. چیزی شده ملکه؟
ات. پادشاه کجاس؟
مباشر اعظم. درحمام هستن
ات. اها باشه ممنون
مباشر اعظم. خواهش میکنم
وایساببینم تو فیلمای تاریخی خدمتکارایه زن پادشاهو میشورن... عوضی... اگه اونجابهم خیانت کنه چی..میکشمش بخدا..
ات. وایسا ببینم!
مباشر اعظم. بله؟
ات. پادشاه تنهایی در حمامن؟
مباشر اعظم. خیر... خدمتکاران شخصیشون هم هستن
ات. زنن یا مرد؟
مباشر اعظم. عا ز زن!
ات. که اینطور نشونش میدم عوضی آشغال عنتر به من خیانت میکنی؟؟؟؟
سریع از اتاق خارج شدمو یه سمت حمومه اونجا رفتم.... صدایه خندشون تا اینجا میومد... اههه این بغض لعنتی کی امد سراغم!... پرده ای که جلو دیدمو گرفته بودو کنار زدم ... یکی از اون زنایه عوضی داشت با جیمین حرفمیزدو جیمین میخندید لحظه ای چشمش خورد بهم... لبخندی که داشت محو شد... قطره اشکی از چشمام چکید رویه گونم...
جیمین. ا...
بدون اینکه بزارم ادامه حرفشو بزنه از اونجا دور شدم با تمام سرعتی که داشتم به سمت بیرون از روستا حرکت کردم... فقط میدوییدمو گریه میکردم... شاید برای اون یه چیز عادی باشه که خدمتکارایه زن بشورنشو نوازشش کنن... ولی من نه من قبلا بهم خیانت شده.. دیگه کافیه.. لحظه ای نفسم بند امدو از دوییدن دست کشیدم وایستادمو از زانو هام گرفتم... بعد چند نفس عمیق حالم بهتر شدو صاف وایستادمو به دور ورم نگا کردم.. اینجا کجاس؟.. به پشت سرم نگا کردم... فقط درخت بود به کل اطرافم نگا کردم.. فقطوفقط درخت بود.. نشستم زیر یکی از اون درختا... چرا هیچ شانسی تو رابطه ندارم؟.... میدونم میدونم دلیل نمیشه که چون داشتن حمومش میکردن بهم خیانت کرده کلا رسمشون اینه ولی من.. من میترسم... اونم خیلی... از اینکه یه روز ترکم کنه... الان چیکار کنم؟ گم شدم؟..
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۳.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.