p40
p40
ات. چرا داشتی باهاشون انقدر صمیمی حرف میزدی(بغض)
جیمین.... وایسا ببینم تو... تو حسودی کردی؟(خنده ریز)
ات. اره خوبم کردمه مردتیکه عوضی میره با ی...
میخواستم حرلمو بزنم که محکم بغلم کرد
ات. ولم کن عوضی ولم کنننن
جیمین. الان میخوام برم قصر... حداقل بزار بغلت کنم
ات. چـ چی مـ میخوای بری قصر الان؟
جیمین. هوم مگه نگفتم قراره برم... دیشبم رفتیو نذاشتی تو دلت نی نی بکارم(اخم کیوت)
ات. الان باید من اخم کنم بعد تو اخم میکنی؟
جیمین. تو چرا؟
ات. چون داشت یه زن دیگه بهت دست میزد بدن لختتو دید
جبمین. یااا خب من همیشه اینجوری حموم میکنم.. حتی پدرمم اینطوری حموم میکرد..
ات. از این به بعد خودم حمومت میکنم...
جیمین. چه بهتر ولی... من دارم میرم بیا بریم داخل روستا باید هرچه زودتر حرکت کنم
ات. حالا میشه نری؟
جیمین. نه نمیشه عزیزم... ولی قول میدم برگردم
ات. امیدوارم
به سمت روستا حرکت کردیم کل راهو ذهنم مشغول جیمین بود یعنی قراره چه اتنفاقی براش بیوفته.. رسیدیم رفتیم داخل اتاق جیمین وسایلشو جمع کردو داد به مباشر اعظم که براش ببره.. برگشت طرفم که بغض شدیدم تبدیل به گریه شد
ات. هققق خواهش میکنم نرو هققق(گریه)
جیمین. هیشششش برمیگردم قول میدم...
بغلم کردو ازم جدا شد لباشو گذاشت رو لبامو طولانی بوسیدم که دیگه واقعا داشتیم خفه میشدیم کمی ازم فاصله گرفتو بعد یکم نفس گرفتن دوباره بوسیدم و ازم جدا شد
جیمین. دلم برات تنگ میشه...
ات. هقققق من بیشتر
جیمین. من دیگه باید برم
به بیرون اتاق رفتیم که دیدیم میا داره گریه میکنه و جونگ هو بغلش کرده
جیمین. چیشده؟
جونگ هو سریع از میا جدا شدو به جیمین احترام گذاشت
جونگ هو. پادشاه...
ات. دلش برات تنگ میشه نه؟
جونگ هو. هوم
ات. خوب درکش میکنم هقققق
جیمین. یااا ات بسه دیگه
میا. هقققق ات جونممم(ات رو بغل میکنه ات هم میا رو)
جیمین. قول میدیم سالم برگردیم مگه نه جونگ هو(چشمک)
جونک هو. چی؟ اره اره
میا. هق باشه
جیمین. خدافظ
ات. هقققق خدافظ
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
ات. چرا داشتی باهاشون انقدر صمیمی حرف میزدی(بغض)
جیمین.... وایسا ببینم تو... تو حسودی کردی؟(خنده ریز)
ات. اره خوبم کردمه مردتیکه عوضی میره با ی...
میخواستم حرلمو بزنم که محکم بغلم کرد
ات. ولم کن عوضی ولم کنننن
جیمین. الان میخوام برم قصر... حداقل بزار بغلت کنم
ات. چـ چی مـ میخوای بری قصر الان؟
جیمین. هوم مگه نگفتم قراره برم... دیشبم رفتیو نذاشتی تو دلت نی نی بکارم(اخم کیوت)
ات. الان باید من اخم کنم بعد تو اخم میکنی؟
جیمین. تو چرا؟
ات. چون داشت یه زن دیگه بهت دست میزد بدن لختتو دید
جبمین. یااا خب من همیشه اینجوری حموم میکنم.. حتی پدرمم اینطوری حموم میکرد..
ات. از این به بعد خودم حمومت میکنم...
جیمین. چه بهتر ولی... من دارم میرم بیا بریم داخل روستا باید هرچه زودتر حرکت کنم
ات. حالا میشه نری؟
جیمین. نه نمیشه عزیزم... ولی قول میدم برگردم
ات. امیدوارم
به سمت روستا حرکت کردیم کل راهو ذهنم مشغول جیمین بود یعنی قراره چه اتنفاقی براش بیوفته.. رسیدیم رفتیم داخل اتاق جیمین وسایلشو جمع کردو داد به مباشر اعظم که براش ببره.. برگشت طرفم که بغض شدیدم تبدیل به گریه شد
ات. هققق خواهش میکنم نرو هققق(گریه)
جیمین. هیشششش برمیگردم قول میدم...
بغلم کردو ازم جدا شد لباشو گذاشت رو لبامو طولانی بوسیدم که دیگه واقعا داشتیم خفه میشدیم کمی ازم فاصله گرفتو بعد یکم نفس گرفتن دوباره بوسیدم و ازم جدا شد
جیمین. دلم برات تنگ میشه...
ات. هقققق من بیشتر
جیمین. من دیگه باید برم
به بیرون اتاق رفتیم که دیدیم میا داره گریه میکنه و جونگ هو بغلش کرده
جیمین. چیشده؟
جونگ هو سریع از میا جدا شدو به جیمین احترام گذاشت
جونگ هو. پادشاه...
ات. دلش برات تنگ میشه نه؟
جونگ هو. هوم
ات. خوب درکش میکنم هقققق
جیمین. یااا ات بسه دیگه
میا. هقققق ات جونممم(ات رو بغل میکنه ات هم میا رو)
جیمین. قول میدیم سالم برگردیم مگه نه جونگ هو(چشمک)
جونک هو. چی؟ اره اره
میا. هق باشه
جیمین. خدافظ
ات. هقققق خدافظ
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۶.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.