P32
(جونگ کوک)
همه در حال صحبت باهم بودن یه چند ساعتی گذشته بود ، از این که ا/ت دوباره به زندگیم برگشته بود خوشحال بودم ، انگار دوباره دارم طعم زندگی رو میچشم . ا/ت برام جریان اون نامه رو تعریف کرد ، پس همه ی اینا یه نقشه بوده ، نقشه یه نفر که نمیخواسته من با ا/ت باشم ، خوب میدونم اون کیه ، خواستم بگم که چند دقیقه ای میرم بیرون و برمیگردم که یوهان گفت : میگم مامان
جیسو : جانم
یوهان : عروسی تو راهه میدونستی ؟
جیسو : بله ؟ عروسی ؟
یوهان : آره
جیسو : کدوم عروسی ؟
نایون : هی خاله جیسو دیگه وقتشه
جیسو : وقته چیه خب بگید
ا/ت : یوهان میخواد ازدواج کنه دیگه
یوهان : ببین خاله ا/ت زودتر از تو متوجه شد
جیسو : خب با کی ؟
یوهان نگاهش رو به دایون داد که فهمیدم داستان از چه قراره ، من مخالفتی نداشتم کی بهتر از یوهان .
جیسو : پس شما دو تا ...... آره دیگه یه خبرایی هست
نایون : کاملا درسته خاله جون
ا/ت : خب جیسو فکر کنم این چند وقت گرفتاریم
تهیونگ : به به دایون خوشگلم میخواد با یوهان ازدواج کنه
دایون خندید که جین دستش رو انداخت گردنش و گفت : از الان بگم من از خانواده عروسم .
جیمین : من مال دامادم
با شروع شدن دعوای این دوتا همه شروع به خندیدن کردن ، نخواستم خندشون خراب بشه و آروم از عمارت رفتم بیرون جوری که متوجه نشن ، میخواستم تمام حرص این سال هارو خالی کنم .
سریع ماشین رو روشن کردم و رفتم دم شرکتش ، از ماشین پیاده شدم و سریع رفتم داخل بعدم رفتم سمت دفترش که منشیش گفت : اقا کجا ؟
یه نگاه بهش کردم و گفتم : اومدم ببینمشون
منشی : خب بزارید اطلاع بدم
گوشی برداشت که اطلاع بده اما من حوصله که هیچ ، وقت این مسخره بازیا رو نداشتم و سریع رفتم داخل و در رو بستم ، صدای منشی میومد و من اصلا اهمیت نمیدادم ، با دیدن من با لحن کنایه آمیزی گفت : به به ببین کی اینجاست
جونگ کوک : دهنتو ببند
هه جین : چی شده از دنده چپ پاشدی
جونگ کوک : من برای تو همیشه دنده چپم
رفتم سمتش و گفتم : حالا کارت به جایی رسیده که به ا/ت صدمه میزنی
قیافش جوری شد که انگار اصلا انتظار نداشت بدونم انگار فکر میکرد که ا/ت مرده باشه .
هه جین : اون کاره من نبود
جونگ کوک : خفه شو دروغگو
بازوش رو گرفتم و دنبال خودم کشیدم و بردم سمت ماشین ، همش صداش میومد که میگفت : جونگ کوک ، جونگ کوک ولم کن اشتباه کردم ، جونگ کوک
ماشین رو روشن کردم و توی راه هیچ اهمیتی به سر و صداهاش ندادم ، وقتی رسیدیم ، از ماشین پیادش کردم و بردمش به یه خونه ، این خونه رو مشناختم قبلا تو باند جاسوسی کار میکردن ، اما از وقتی باهاشون اشنا شدم برای سایت های هکریه شرکت من کار میکنن سریع رفتم تو که با دیدنم گفتن : به رئیس
جونگ کوک : یه کار واستون دارم
D : بفرمایید
هه جین رو انداختم جلوشون و گفتم : اینو تنبیه کنید ، بابات کار یه ماهتون در نظر میگرم
D : از نوع یک یا دو .
جونگ کوک : فعلا یک
نوع یک یعنی ترسوندن اما اونقدری که طرف دیگه از این غلطا نکنه ، نوع دو یعنی تنبیه کردن واقعی ، دام میخواد فقط یه درس بگیره مطمئنم ا/ت هم دلش نمیخواد واقعا بدمش دست اینا ، من مثل این آدم کثیفی نیستم .
جونگ کوک : کارتونو درست انجام بدین
اینو گفتم و اومدم بیرون ، سوار ماشین شدم و رفتم سمت عمارت .
چقدر خوشحال بودم که همه چی به خوبی خوشی تموم شد ، یوهان و دایون حتما باهم خوشبخت میشن ، منم که دوباره ا/ت رو دارم ، واقعا جای این همه تنهایی تو این 17 سال پر شد ، و من الان واقعا خوشحالم که دوباره اون جمع رو تو این عمارت دیدم با این تفاوت که دایون و نایون و یوهانم
هستن دیگه هیچ وقت نمیزارم ا/ت از دستم بره ، و همیشه مراقبشم همچنین مراقب دایون و نایون .
همه در حال صحبت باهم بودن یه چند ساعتی گذشته بود ، از این که ا/ت دوباره به زندگیم برگشته بود خوشحال بودم ، انگار دوباره دارم طعم زندگی رو میچشم . ا/ت برام جریان اون نامه رو تعریف کرد ، پس همه ی اینا یه نقشه بوده ، نقشه یه نفر که نمیخواسته من با ا/ت باشم ، خوب میدونم اون کیه ، خواستم بگم که چند دقیقه ای میرم بیرون و برمیگردم که یوهان گفت : میگم مامان
جیسو : جانم
یوهان : عروسی تو راهه میدونستی ؟
جیسو : بله ؟ عروسی ؟
یوهان : آره
جیسو : کدوم عروسی ؟
نایون : هی خاله جیسو دیگه وقتشه
جیسو : وقته چیه خب بگید
ا/ت : یوهان میخواد ازدواج کنه دیگه
یوهان : ببین خاله ا/ت زودتر از تو متوجه شد
جیسو : خب با کی ؟
یوهان نگاهش رو به دایون داد که فهمیدم داستان از چه قراره ، من مخالفتی نداشتم کی بهتر از یوهان .
جیسو : پس شما دو تا ...... آره دیگه یه خبرایی هست
نایون : کاملا درسته خاله جون
ا/ت : خب جیسو فکر کنم این چند وقت گرفتاریم
تهیونگ : به به دایون خوشگلم میخواد با یوهان ازدواج کنه
دایون خندید که جین دستش رو انداخت گردنش و گفت : از الان بگم من از خانواده عروسم .
جیمین : من مال دامادم
با شروع شدن دعوای این دوتا همه شروع به خندیدن کردن ، نخواستم خندشون خراب بشه و آروم از عمارت رفتم بیرون جوری که متوجه نشن ، میخواستم تمام حرص این سال هارو خالی کنم .
سریع ماشین رو روشن کردم و رفتم دم شرکتش ، از ماشین پیاده شدم و سریع رفتم داخل بعدم رفتم سمت دفترش که منشیش گفت : اقا کجا ؟
یه نگاه بهش کردم و گفتم : اومدم ببینمشون
منشی : خب بزارید اطلاع بدم
گوشی برداشت که اطلاع بده اما من حوصله که هیچ ، وقت این مسخره بازیا رو نداشتم و سریع رفتم داخل و در رو بستم ، صدای منشی میومد و من اصلا اهمیت نمیدادم ، با دیدن من با لحن کنایه آمیزی گفت : به به ببین کی اینجاست
جونگ کوک : دهنتو ببند
هه جین : چی شده از دنده چپ پاشدی
جونگ کوک : من برای تو همیشه دنده چپم
رفتم سمتش و گفتم : حالا کارت به جایی رسیده که به ا/ت صدمه میزنی
قیافش جوری شد که انگار اصلا انتظار نداشت بدونم انگار فکر میکرد که ا/ت مرده باشه .
هه جین : اون کاره من نبود
جونگ کوک : خفه شو دروغگو
بازوش رو گرفتم و دنبال خودم کشیدم و بردم سمت ماشین ، همش صداش میومد که میگفت : جونگ کوک ، جونگ کوک ولم کن اشتباه کردم ، جونگ کوک
ماشین رو روشن کردم و توی راه هیچ اهمیتی به سر و صداهاش ندادم ، وقتی رسیدیم ، از ماشین پیادش کردم و بردمش به یه خونه ، این خونه رو مشناختم قبلا تو باند جاسوسی کار میکردن ، اما از وقتی باهاشون اشنا شدم برای سایت های هکریه شرکت من کار میکنن سریع رفتم تو که با دیدنم گفتن : به رئیس
جونگ کوک : یه کار واستون دارم
D : بفرمایید
هه جین رو انداختم جلوشون و گفتم : اینو تنبیه کنید ، بابات کار یه ماهتون در نظر میگرم
D : از نوع یک یا دو .
جونگ کوک : فعلا یک
نوع یک یعنی ترسوندن اما اونقدری که طرف دیگه از این غلطا نکنه ، نوع دو یعنی تنبیه کردن واقعی ، دام میخواد فقط یه درس بگیره مطمئنم ا/ت هم دلش نمیخواد واقعا بدمش دست اینا ، من مثل این آدم کثیفی نیستم .
جونگ کوک : کارتونو درست انجام بدین
اینو گفتم و اومدم بیرون ، سوار ماشین شدم و رفتم سمت عمارت .
چقدر خوشحال بودم که همه چی به خوبی خوشی تموم شد ، یوهان و دایون حتما باهم خوشبخت میشن ، منم که دوباره ا/ت رو دارم ، واقعا جای این همه تنهایی تو این 17 سال پر شد ، و من الان واقعا خوشحالم که دوباره اون جمع رو تو این عمارت دیدم با این تفاوت که دایون و نایون و یوهانم
هستن دیگه هیچ وقت نمیزارم ا/ت از دستم بره ، و همیشه مراقبشم همچنین مراقب دایون و نایون .
۶.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.