پارت43 دلبربلا
#پارت43 #دلبربلا
وارد دانشگاه شدیم دوباره ماشینو کنار اون وانته پارک کردم این کیه که با وانت میاد دانشگاه؟؟
شاید ماله سرایداره
با بچه ها وارد سالن شدیم که ثنا رو دیدیم اومد طرفمونو گفت
_وای بچه ها امروز کلاس برگزار نمیشه
_ ایول من میرم بخوابم
برگشتم برم که ثنا دستمو گرفتو گفت
_اسگل منظورم اینه که امروز کلاس ما و شما با هم مسابقه والیبال داریم هر کلاسی که باخت هزینه های اردو سه روزه شمال با اوناس
_نگوووووووو ای جان
سریع دوییدم سمت کلاس و زدم رو تخته همه ساکت شدن
_سلام..حتما راجع به والیبال و شمال یه چیزایی شنیدین کلاس ما هر طور که شده باید ببره
دو سه تا از پسرای قد بند و که میگفتن والیبالشون خوبه رو جدا کردمو گفتم
_ شما جلو وایسین واسه آبشار
چند تا قد بلند هم گذاشتم واسه عقب که سرویس بزنن
بقیه هم وسط تا دفاع کنن
نیم ساعت دیگه بازی شروع میشد
من واسه بردمون هر کاری میکنم مخصوصا که این مهام گوساله هم تو تیم حریفه تمام سعیمو میکنم تا ببریم
داشتم از کلاس بیرون میرفتم که سیامکو دیدم
جان جان چه خوشکل شده بود لامصب
سلام آرومی کرد و اومد رد بشه که آروم گفتم
_خوشکل شدی.
_مرسی
خندید و رفت
دوییدمو رفتم سمت نزدیک ترین پاساژ به دانشگاه
تعدادمون تو کلاس بیست و دو نفر بود تو والیبال واقعی باید کمتر میبودیم ولی اینجا همه با هم
دوازده تا تیشرت مشکی راحتی مردونه که روش آرم فیلا بود با ده تا گرم کن مشکی راحتی زیپ دار زنونه
سایزاشونو نمیدونستم ولی خب همینطوری گرفتم انشاالله که اندازشون باشه
همین لباسا کلی واسم آب خورد
سریع برگشتم دانشگاه و لباسا رو بین بچه ها پخش کردمو گفتم
_با این تیپای قرتی که شما زدین عمرا بتونین باز ی کنین سریع بپوشیننشون اگه ببریم همگی فردا بستنی مهمون من
بچه ها با تعجب نگام میکردن
سونیا گفت
_خاک بر سرت خنگی مگه به تو چه که میبازیم یا میبریم
_من دماغ این مهام گاو بکشم به خاک
دنیا زد تو سرمو گفت
_بیشعور تازگیا تنها میری بیرون اصلا مارو در جریان نمیزاری
بع سیامک اشاره کردو گفت
_کاره توعه ن؟
_نه
صدامون کردن رفتیم واسه مسابقه
والیبالم خوب بود یعنی عالی بود
تابستونا همیشه فشرده میرفتم دفاع شخصی و شنا و بوکس و والیبال
با صدای سوت به خودم اومدم
توپ دست اونا بود
یکیشون سرویس زد نگاش کردم مهام بود
سریع پریدمو جوابشو دادم
ست اولو 22_25 بردیم
ست دوم زمینارو عوض کردیم
مهام خیلی بازیش خوب بود ثنا وسط ایستاده بود دفاع میکرد
در کمال تعجبم سیامکم داشت عالی بازی میکرد فک میکردم فقط درسش خوبه
یه لحظه حواسم پرت شد و مهام یکی خوابوند وسط زمینمون
همینطوری هی اونا میزدن هی ما میزدیم تا ست دوم 27_24 به نفع اونا تموم شد
یه ربع وقت دادن تا استراحت کنیم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
وارد دانشگاه شدیم دوباره ماشینو کنار اون وانته پارک کردم این کیه که با وانت میاد دانشگاه؟؟
شاید ماله سرایداره
با بچه ها وارد سالن شدیم که ثنا رو دیدیم اومد طرفمونو گفت
_وای بچه ها امروز کلاس برگزار نمیشه
_ ایول من میرم بخوابم
برگشتم برم که ثنا دستمو گرفتو گفت
_اسگل منظورم اینه که امروز کلاس ما و شما با هم مسابقه والیبال داریم هر کلاسی که باخت هزینه های اردو سه روزه شمال با اوناس
_نگوووووووو ای جان
سریع دوییدم سمت کلاس و زدم رو تخته همه ساکت شدن
_سلام..حتما راجع به والیبال و شمال یه چیزایی شنیدین کلاس ما هر طور که شده باید ببره
دو سه تا از پسرای قد بند و که میگفتن والیبالشون خوبه رو جدا کردمو گفتم
_ شما جلو وایسین واسه آبشار
چند تا قد بلند هم گذاشتم واسه عقب که سرویس بزنن
بقیه هم وسط تا دفاع کنن
نیم ساعت دیگه بازی شروع میشد
من واسه بردمون هر کاری میکنم مخصوصا که این مهام گوساله هم تو تیم حریفه تمام سعیمو میکنم تا ببریم
داشتم از کلاس بیرون میرفتم که سیامکو دیدم
جان جان چه خوشکل شده بود لامصب
سلام آرومی کرد و اومد رد بشه که آروم گفتم
_خوشکل شدی.
_مرسی
خندید و رفت
دوییدمو رفتم سمت نزدیک ترین پاساژ به دانشگاه
تعدادمون تو کلاس بیست و دو نفر بود تو والیبال واقعی باید کمتر میبودیم ولی اینجا همه با هم
دوازده تا تیشرت مشکی راحتی مردونه که روش آرم فیلا بود با ده تا گرم کن مشکی راحتی زیپ دار زنونه
سایزاشونو نمیدونستم ولی خب همینطوری گرفتم انشاالله که اندازشون باشه
همین لباسا کلی واسم آب خورد
سریع برگشتم دانشگاه و لباسا رو بین بچه ها پخش کردمو گفتم
_با این تیپای قرتی که شما زدین عمرا بتونین باز ی کنین سریع بپوشیننشون اگه ببریم همگی فردا بستنی مهمون من
بچه ها با تعجب نگام میکردن
سونیا گفت
_خاک بر سرت خنگی مگه به تو چه که میبازیم یا میبریم
_من دماغ این مهام گاو بکشم به خاک
دنیا زد تو سرمو گفت
_بیشعور تازگیا تنها میری بیرون اصلا مارو در جریان نمیزاری
بع سیامک اشاره کردو گفت
_کاره توعه ن؟
_نه
صدامون کردن رفتیم واسه مسابقه
والیبالم خوب بود یعنی عالی بود
تابستونا همیشه فشرده میرفتم دفاع شخصی و شنا و بوکس و والیبال
با صدای سوت به خودم اومدم
توپ دست اونا بود
یکیشون سرویس زد نگاش کردم مهام بود
سریع پریدمو جوابشو دادم
ست اولو 22_25 بردیم
ست دوم زمینارو عوض کردیم
مهام خیلی بازیش خوب بود ثنا وسط ایستاده بود دفاع میکرد
در کمال تعجبم سیامکم داشت عالی بازی میکرد فک میکردم فقط درسش خوبه
یه لحظه حواسم پرت شد و مهام یکی خوابوند وسط زمینمون
همینطوری هی اونا میزدن هی ما میزدیم تا ست دوم 27_24 به نفع اونا تموم شد
یه ربع وقت دادن تا استراحت کنیم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۲.۷k
۱۵ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.