حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part 1
یه دختر ۱۸ ساله هستم اسمم ا.ت از کشور ایران
واسه یه یه عشق یه طرفه از کشورم پاشدم اومدم کره کسی که دوسش دارم یه ایدوله اصلا ازم خبر نداره این بهم درد میده اذیتم میکنه
جیمین رو تونستم تو کنسرتا ببینم فقط امروز قراره به فن ساین برم ولی اصلا نمیخوام برم با اعضا صحبت کنم فقط میخوام برم یه گوشه وایسم
ساعت ۱ شب بود مثل همیشه پشت بوم آپارتمانی بودم که زندگی میکردم هر شب چن ساعت میام میشینم اینجا چون آرامش میده بهم
نمیدونم چرا از وقتی اومدم کره دیگه نمیتونم قلبم رو نگه دارم وقتی دور بودم بهتر بود درد کمی داش چند دیقه تو افکارم بودم که به ساعتم یه نگاهی انداختم ۱و نمیه شبه باید بخوابم فردا قراره برم بی تی اس رو از نزدیک ببینم
یه لبخند تلخی زدم حس میکنم دیگه نمیتونم ول کردم افکارم رو تو اونجا موند پاشدم رفتم خونه
رفتم رو تخت لباسام راحت بود یه هودی و یه شلوارک جین حوصله عوض کردنش رو نداشتم همونجوری خوابیدم
پرش زمان به صب
ساعت ۱۱ پاشدم چون دیر میخوابم فقط دیشب زود خوابیدم
پاشدم رفتم دست و صورتم رو شستم چون قراره ساعت یک ظهر فن ساین باشم رفتم یه سیب خوردم حوصله صبحونه رو نداشتم رفتم آماده شم چون خیلی طول میشه حاضر شم برم اونجا یه جا پیدا کنم برا خودم هوف
رفتم یه دامن کوتاه سفید و یه بلوز صورتی بایه کفش اسپرت یه کیف سفید پوشیدم و سوار ماشینم شدم از خونه رفتم بیرو ۵ دیقه مونده بود به فن ساین به مکان رسیدم
رفتم نشستم تو آخرین سندلی یه گوشه همه آرمی ها مثل دیونه ها داد میزدن اسم اعضا رو صدا میکردن
اعضا با آرمی ها وقت میگذروند
کم کم داشت وقت تموم میشد آرمی ها داشتن میرفتن وقتی پاشدم برم نگاه های سنگینی حس کردم رو خودم وایسادم با خودم گفتم من که حرف نزدم باهاشون بزار تا آخرش بمونم
رفتم نشستم تو اولین صندلی نگاهم فقط رو جیمین بود نمیدونم چرا چشام پر اشک میشد ولی نمیزاشتم بیرون بیان
دیگه سالن خالی شده بود منم از سالن در اومدم رفتم سمت ماشین بغض تو گلوم رو دیگه نتونستم نگه دارم دستم رو گذاشتم رو شیشه سمت راننده ماشین آروم اشکام در اومد نتونستم نتونستم نمیدونم نخواستم برم پیشش نخواستم باهاش حرف بزنم نخواستم منو ببینه هر چند میدونم اهمیتی هم به من نداد لعنتیی به خودم گفتم بلند (با داد)
از برگشتم پشت سرم اعضا بود میاومد سمتم وای نه( با خودش گفت)
زود سوار ماشین شدم شیشه های ماشینم دودی بود دیده نمیشد نگو ونی که پیشم وایساده بود مال اعضا بود
ویو جیمین
تو فن ساین با آرمی ها بودیم یکی از دخترا نظرم رو جلب کرد نه من همه اعضا بهش نگا میکردن
برام عجیب بود چرا نیومد باهام حرف بزنه معلوم بود از اینجا نیس
خیلی خوشگل بود
تا آخر تو سالن بود
شرط ۵ لایک ۵تاکامنت
part 1
یه دختر ۱۸ ساله هستم اسمم ا.ت از کشور ایران
واسه یه یه عشق یه طرفه از کشورم پاشدم اومدم کره کسی که دوسش دارم یه ایدوله اصلا ازم خبر نداره این بهم درد میده اذیتم میکنه
جیمین رو تونستم تو کنسرتا ببینم فقط امروز قراره به فن ساین برم ولی اصلا نمیخوام برم با اعضا صحبت کنم فقط میخوام برم یه گوشه وایسم
ساعت ۱ شب بود مثل همیشه پشت بوم آپارتمانی بودم که زندگی میکردم هر شب چن ساعت میام میشینم اینجا چون آرامش میده بهم
نمیدونم چرا از وقتی اومدم کره دیگه نمیتونم قلبم رو نگه دارم وقتی دور بودم بهتر بود درد کمی داش چند دیقه تو افکارم بودم که به ساعتم یه نگاهی انداختم ۱و نمیه شبه باید بخوابم فردا قراره برم بی تی اس رو از نزدیک ببینم
یه لبخند تلخی زدم حس میکنم دیگه نمیتونم ول کردم افکارم رو تو اونجا موند پاشدم رفتم خونه
رفتم رو تخت لباسام راحت بود یه هودی و یه شلوارک جین حوصله عوض کردنش رو نداشتم همونجوری خوابیدم
پرش زمان به صب
ساعت ۱۱ پاشدم چون دیر میخوابم فقط دیشب زود خوابیدم
پاشدم رفتم دست و صورتم رو شستم چون قراره ساعت یک ظهر فن ساین باشم رفتم یه سیب خوردم حوصله صبحونه رو نداشتم رفتم آماده شم چون خیلی طول میشه حاضر شم برم اونجا یه جا پیدا کنم برا خودم هوف
رفتم یه دامن کوتاه سفید و یه بلوز صورتی بایه کفش اسپرت یه کیف سفید پوشیدم و سوار ماشینم شدم از خونه رفتم بیرو ۵ دیقه مونده بود به فن ساین به مکان رسیدم
رفتم نشستم تو آخرین سندلی یه گوشه همه آرمی ها مثل دیونه ها داد میزدن اسم اعضا رو صدا میکردن
اعضا با آرمی ها وقت میگذروند
کم کم داشت وقت تموم میشد آرمی ها داشتن میرفتن وقتی پاشدم برم نگاه های سنگینی حس کردم رو خودم وایسادم با خودم گفتم من که حرف نزدم باهاشون بزار تا آخرش بمونم
رفتم نشستم تو اولین صندلی نگاهم فقط رو جیمین بود نمیدونم چرا چشام پر اشک میشد ولی نمیزاشتم بیرون بیان
دیگه سالن خالی شده بود منم از سالن در اومدم رفتم سمت ماشین بغض تو گلوم رو دیگه نتونستم نگه دارم دستم رو گذاشتم رو شیشه سمت راننده ماشین آروم اشکام در اومد نتونستم نتونستم نمیدونم نخواستم برم پیشش نخواستم باهاش حرف بزنم نخواستم منو ببینه هر چند میدونم اهمیتی هم به من نداد لعنتیی به خودم گفتم بلند (با داد)
از برگشتم پشت سرم اعضا بود میاومد سمتم وای نه( با خودش گفت)
زود سوار ماشین شدم شیشه های ماشینم دودی بود دیده نمیشد نگو ونی که پیشم وایساده بود مال اعضا بود
ویو جیمین
تو فن ساین با آرمی ها بودیم یکی از دخترا نظرم رو جلب کرد نه من همه اعضا بهش نگا میکردن
برام عجیب بود چرا نیومد باهام حرف بزنه معلوم بود از اینجا نیس
خیلی خوشگل بود
تا آخر تو سالن بود
شرط ۵ لایک ۵تاکامنت
۳۶.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.