ویو جنا
"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۵۶
"ویو جنا"
.
بهتر بود رسیدیم دوش بگیرم اول....
____
بدون توجه به جونگکوک زودت وارد اتاق شدم..
و بدون نگاه کردن بهش گفتم:
_من میرم دوش بگیرم..
خیلی خیلی عصبی بودم..
یه دست لباس مناسب و گرم ورداشتم با خودم بردم داخل حموم..
وارد حموم شدم و درو قفل کردم..
لباسام و دراورد رفتم زیر دوش..
خیلی سریع کارم تموم شد جلو اینه حموم لباسام و تنم کردم.
و رفتم بیرون که علیا حضرت نبودن..
حوله رو ،رو موهام کشیدم.
رویه تخت نشستم و موهام خشک کردم .
که در اتاق باز شد و جونگکوک درحال صحبت با تلفن امد داخل.
اصلا محلش ندادم..
و الان حس قدرت ندارم..چون اونم محلم نداد..
همزمان که با تلفن حرف میزد دکمه هایه لباسش و باز کرد.
یه شلوار ورزشی پوشید با بالا تنه لخت..
جقدرم که من نگاش نکردم.
امد سمت تخت رو تخت دراز کشید و به حرف زدن با تلفن ادامه داد.
پشتم بهش بود.
کوک: فردا شب ؟؟؟..مگه فردا قرار نیست زمینارو ببنیم؟؟
___
کوک:مایا غلط کرد...
__
کوک: اها..
__
کوک: خیلی خوب..
__
کوک: خداحافظ..
تلفنش و یگوشه انداخت و ارنجش و گزاشت رو چشماش...
منم خسته بودم..با اینکه خوابیده بودم.
طرف دیگش دراز کشیدم و پشتم و بهش کردم.
احساس کردم تخت تکون خورد..
و خیلی سریع نفساش پشت گردنم حس کردم.
و دستش و که دور حلقه کرد..
سرش و کامل رو موهایه نم دارم فرو برد*منی که تا ۲۴ ساعت بعد از حموم موهام خیسه و حالا جنا با دو دقیقه بیرون امدن از حموم موهاش نم دار شد*
مگه قهر نبودیم؟؟
دستم و گزاشتم رو دستش که از خودم دور کنم ولی بیشتر دستش و سفت کرد و خیلی بم پشت گردنم گفت:
_سر جات بمون ..
جنا: نمیخوام..تا یه ساعت پیش که پرو بودمم.
خیلی ریلکس،اروم، ولی جدی بم جوابم داد:
کوک: برایه من کم ناز بیا،هر اتفاقیم بیوفته حق نداری من و از داشتنت محروم کنی
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۵۶
"ویو جنا"
.
بهتر بود رسیدیم دوش بگیرم اول....
____
بدون توجه به جونگکوک زودت وارد اتاق شدم..
و بدون نگاه کردن بهش گفتم:
_من میرم دوش بگیرم..
خیلی خیلی عصبی بودم..
یه دست لباس مناسب و گرم ورداشتم با خودم بردم داخل حموم..
وارد حموم شدم و درو قفل کردم..
لباسام و دراورد رفتم زیر دوش..
خیلی سریع کارم تموم شد جلو اینه حموم لباسام و تنم کردم.
و رفتم بیرون که علیا حضرت نبودن..
حوله رو ،رو موهام کشیدم.
رویه تخت نشستم و موهام خشک کردم .
که در اتاق باز شد و جونگکوک درحال صحبت با تلفن امد داخل.
اصلا محلش ندادم..
و الان حس قدرت ندارم..چون اونم محلم نداد..
همزمان که با تلفن حرف میزد دکمه هایه لباسش و باز کرد.
یه شلوار ورزشی پوشید با بالا تنه لخت..
جقدرم که من نگاش نکردم.
امد سمت تخت رو تخت دراز کشید و به حرف زدن با تلفن ادامه داد.
پشتم بهش بود.
کوک: فردا شب ؟؟؟..مگه فردا قرار نیست زمینارو ببنیم؟؟
___
کوک:مایا غلط کرد...
__
کوک: اها..
__
کوک: خیلی خوب..
__
کوک: خداحافظ..
تلفنش و یگوشه انداخت و ارنجش و گزاشت رو چشماش...
منم خسته بودم..با اینکه خوابیده بودم.
طرف دیگش دراز کشیدم و پشتم و بهش کردم.
احساس کردم تخت تکون خورد..
و خیلی سریع نفساش پشت گردنم حس کردم.
و دستش و که دور حلقه کرد..
سرش و کامل رو موهایه نم دارم فرو برد*منی که تا ۲۴ ساعت بعد از حموم موهام خیسه و حالا جنا با دو دقیقه بیرون امدن از حموم موهاش نم دار شد*
مگه قهر نبودیم؟؟
دستم و گزاشتم رو دستش که از خودم دور کنم ولی بیشتر دستش و سفت کرد و خیلی بم پشت گردنم گفت:
_سر جات بمون ..
جنا: نمیخوام..تا یه ساعت پیش که پرو بودمم.
خیلی ریلکس،اروم، ولی جدی بم جوابم داد:
کوک: برایه من کم ناز بیا،هر اتفاقیم بیوفته حق نداری من و از داشتنت محروم کنی
- ۵۵.۶k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط