ویو جنا
"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۵۳
"ویو جنا"
کوک: کارت عالیه..
حیف حوصله نداشتم
وگرنه از دماغش می اوردم.
در و باز کردم و رفتم بیرون.
یکم از سرویس دور شدم که یجی دویید سمتم
یجی: کجایید شمااا؟؟
جنا: هیچی بیا بریم...
رفتیم داخل فروشگاه..
گه دیدم بقیه ام امدن..
انگار چندتا چییز میز نیاز داشتن.
یجی دستم و کشید سمت لواز ارایشیاا..
یجی: وای این رژه رو نگاه.
برش داشت و رو دستش امتحان کرد.
یجی: خوش رنگه نه!.
جنا: اره خیلی..
با یجی وسایل نگا می کردیم..
که تهیونگ و جونگکوک در و کلشون پیدا شد.
ته: چیکار میکنید؟
یجی: کارتت و بده؟
ته: جرا من؟مگه خودت پول نداری؟
یجی: تو اسرار داشتی بیایم ..کم خسیس بازی درار..
همین جور که به دعواشون نگاه میکردم میخندیدم..جونگکوک کارتش و گرفت جلوم..
کوک: تو چییزی میخوای برو بگیر..
اول به کارت بعد به خودش نگاه کردم.
و متوجه شدم که تهیونگ و یجی هم به ما نگاه میکنن.
یجی کوبید پس کله تهیونگ:
_خجالتت بکشش...یاد بگیر..
ته: تو مگه زنمی برات خرج کنم؟؟
جنا: واقعا؟؟
کوگ: اره...
جنا: هر چی خواستم؟.
کلافه گفت:
_اره..
زوق زده کارت و ازش گرفتم.
جنا: ممنوننن..
تهیونگم به ناچار داشت از کارتش دل میکند.
ته: یجی بخدا زیاد استفاده کنیی....
یجی کارت و از گرفت
یجی: خب بابا...
تو فروشگاه که همجی داشت میگشتیم..
و خب تا الان کلی خرت و پرت گرفتم. ولی بازم نه به اندازه یجی..
تقریبا میشه گفت تهکوکم پشت سرمون بودن...
یجی من و سمت خانومی که اطرافش پر از لباس خوابایه رنگ و بارنگ بود کشید.
یجی: اینا چه خوشگلن..
راست می گفت خیلی مدلایه جذاب و خوشگلی داشت..
زنه امد سمتمون..
_چطور می تونم کمکتون کنم دخترا؟؟؟
یجی:جنا یه دست seکسیشو بگیرریم؟؟
میخواستم بگم اره چرا که نه ولی..حضور دو نفر و پشت سرم حس کردم و اصلا نمیخواستم جلو جونگکوک این کار و بکنم...
جنا:ا..ار..نه بیخیال...
یجی: وا چرا میدونم خوشت امده..
جنا: یجی الان نه..
ولی انگار متوحه موقعیت نبود..
که برایه خودش داشت انتخواب می کرد..
یه دست مشکیش که بی نهایت خوشگل بود و بهم نشون داد..
دست خودم نبود به این چییزا علاقه داشتم..
یجی: جنا این خراک خودتههه.
جنا: وای خیلی خوشگله...
یجی:اره..میخوای امتحان کنی؟؟
بازم یاد اون ازدهایه پشت سرم افتادم..
_گلم هیکلت خیلی مناسبه برایه این مورد...
ولی این دوتا داشتن تحریکم می کردن..
یه دفعه دست کسی دور کمرم حلقه شد و امد کنارم..
کوگ: چرا نمیری امتحان کنی؟
لعنت بهتون
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۵۳
"ویو جنا"
کوک: کارت عالیه..
حیف حوصله نداشتم
وگرنه از دماغش می اوردم.
در و باز کردم و رفتم بیرون.
یکم از سرویس دور شدم که یجی دویید سمتم
یجی: کجایید شمااا؟؟
جنا: هیچی بیا بریم...
رفتیم داخل فروشگاه..
گه دیدم بقیه ام امدن..
انگار چندتا چییز میز نیاز داشتن.
یجی دستم و کشید سمت لواز ارایشیاا..
یجی: وای این رژه رو نگاه.
برش داشت و رو دستش امتحان کرد.
یجی: خوش رنگه نه!.
جنا: اره خیلی..
با یجی وسایل نگا می کردیم..
که تهیونگ و جونگکوک در و کلشون پیدا شد.
ته: چیکار میکنید؟
یجی: کارتت و بده؟
ته: جرا من؟مگه خودت پول نداری؟
یجی: تو اسرار داشتی بیایم ..کم خسیس بازی درار..
همین جور که به دعواشون نگاه میکردم میخندیدم..جونگکوک کارتش و گرفت جلوم..
کوک: تو چییزی میخوای برو بگیر..
اول به کارت بعد به خودش نگاه کردم.
و متوجه شدم که تهیونگ و یجی هم به ما نگاه میکنن.
یجی کوبید پس کله تهیونگ:
_خجالتت بکشش...یاد بگیر..
ته: تو مگه زنمی برات خرج کنم؟؟
جنا: واقعا؟؟
کوگ: اره...
جنا: هر چی خواستم؟.
کلافه گفت:
_اره..
زوق زده کارت و ازش گرفتم.
جنا: ممنوننن..
تهیونگم به ناچار داشت از کارتش دل میکند.
ته: یجی بخدا زیاد استفاده کنیی....
یجی کارت و از گرفت
یجی: خب بابا...
تو فروشگاه که همجی داشت میگشتیم..
و خب تا الان کلی خرت و پرت گرفتم. ولی بازم نه به اندازه یجی..
تقریبا میشه گفت تهکوکم پشت سرمون بودن...
یجی من و سمت خانومی که اطرافش پر از لباس خوابایه رنگ و بارنگ بود کشید.
یجی: اینا چه خوشگلن..
راست می گفت خیلی مدلایه جذاب و خوشگلی داشت..
زنه امد سمتمون..
_چطور می تونم کمکتون کنم دخترا؟؟؟
یجی:جنا یه دست seکسیشو بگیرریم؟؟
میخواستم بگم اره چرا که نه ولی..حضور دو نفر و پشت سرم حس کردم و اصلا نمیخواستم جلو جونگکوک این کار و بکنم...
جنا:ا..ار..نه بیخیال...
یجی: وا چرا میدونم خوشت امده..
جنا: یجی الان نه..
ولی انگار متوحه موقعیت نبود..
که برایه خودش داشت انتخواب می کرد..
یه دست مشکیش که بی نهایت خوشگل بود و بهم نشون داد..
دست خودم نبود به این چییزا علاقه داشتم..
یجی: جنا این خراک خودتههه.
جنا: وای خیلی خوشگله...
یجی:اره..میخوای امتحان کنی؟؟
بازم یاد اون ازدهایه پشت سرم افتادم..
_گلم هیکلت خیلی مناسبه برایه این مورد...
ولی این دوتا داشتن تحریکم می کردن..
یه دفعه دست کسی دور کمرم حلقه شد و امد کنارم..
کوگ: چرا نمیری امتحان کنی؟
لعنت بهتون
- ۶۸.۳k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط