My fucking life/part:6🍾
My fucking life/part:6🍾
من عاشقم ولی...چرا آخه...چرا جونگکوک باید لبامو ببوسه و دنبال شمارم بگرده...همه جور فکری به سرم زد ولی...خب نمیتونستم قضاوت کنم...متوجه کارهام نبودم...قرار نبود از اونجا فرار کنم...زنگ درو زدن...کی...کیه؟
کوک:منم لطفا درو باز کن از کاری که کردم عذر میخوام لطفا شمارت رو به من بده
ات:چ...چرا باید اینکارو کنم؟
کوک:درو باز کن تا بهت بگم چرا...
راوی:ات درو باز کرد و کوک فورا ات رو بغل کرد
کوک:معذرت میخوام...فقط لطفا ازم دوری نکن...بیا...بیا فقط دوست باشیم
راوی:کوک دستای ات رو گرفت و هی پشت سر هم در حال معذرت خواهی بود
ات ویو:
وقتی جونگکوک رو دیدم فقط داشتم به لباش نگاه میکردم و تمام تمرکزم روی لباش بود و نمیتونستم به چیز دیگه ای فکر کنم پس فورا دستای جونگکوک رو گرفتم و بلندش کردم صورتشو گرفتم لباشو به لبام چسبوندم و شروع کردم به مکیدن لباش
کوک ویو:
وقتی ات اونکارو کرد من نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم پس فقط هرکاری کرد منم همراهیش کردم نزدیک ۵ دیقه داشت منو یک سره میبوسید که ازم جدا شد...
ات:جونگکوک من دوست دارم
کوک:چی؟
ات:دیوونگیه ولی من خیلی دوست دارم...
کوک:...
ات:احساس میکنم تو...
کوک:وایسا...تو منو دوست داری؟واقعا داری میگی
ات:آ...ره
کوک:پس بیا باهم قرار بزاریم
ات:چ...ی؟
کوک:منم دوست دارم...بیا باهم قرار بزاریم
ات:...عام....
کوک:بیا باهم زندگی کنیم
من عاشقم ولی...چرا آخه...چرا جونگکوک باید لبامو ببوسه و دنبال شمارم بگرده...همه جور فکری به سرم زد ولی...خب نمیتونستم قضاوت کنم...متوجه کارهام نبودم...قرار نبود از اونجا فرار کنم...زنگ درو زدن...کی...کیه؟
کوک:منم لطفا درو باز کن از کاری که کردم عذر میخوام لطفا شمارت رو به من بده
ات:چ...چرا باید اینکارو کنم؟
کوک:درو باز کن تا بهت بگم چرا...
راوی:ات درو باز کرد و کوک فورا ات رو بغل کرد
کوک:معذرت میخوام...فقط لطفا ازم دوری نکن...بیا...بیا فقط دوست باشیم
راوی:کوک دستای ات رو گرفت و هی پشت سر هم در حال معذرت خواهی بود
ات ویو:
وقتی جونگکوک رو دیدم فقط داشتم به لباش نگاه میکردم و تمام تمرکزم روی لباش بود و نمیتونستم به چیز دیگه ای فکر کنم پس فورا دستای جونگکوک رو گرفتم و بلندش کردم صورتشو گرفتم لباشو به لبام چسبوندم و شروع کردم به مکیدن لباش
کوک ویو:
وقتی ات اونکارو کرد من نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم پس فقط هرکاری کرد منم همراهیش کردم نزدیک ۵ دیقه داشت منو یک سره میبوسید که ازم جدا شد...
ات:جونگکوک من دوست دارم
کوک:چی؟
ات:دیوونگیه ولی من خیلی دوست دارم...
کوک:...
ات:احساس میکنم تو...
کوک:وایسا...تو منو دوست داری؟واقعا داری میگی
ات:آ...ره
کوک:پس بیا باهم قرار بزاریم
ات:چ...ی؟
کوک:منم دوست دارم...بیا باهم قرار بزاریم
ات:...عام....
کوک:بیا باهم زندگی کنیم
۳.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.