رمان عضو هشتم
رمان عضو هشتم
لیندا:اگه اینکارو نکنی برا خودت بد میشه خودت خوب میدونی من چه عکسهایی دارم
امیلی:آخه ات بهترین دوستمه
لیندا:من نمیدونم یا ات رو میکشی یا همه عکسات پخش میشه میدونی اگه مامانت عکسا رو ببینه چقدر از دخترش نا ٱمید میشه پس کاری که گفتم رو بکن
پایان تماس
ات:یعنی امیلی میخواست منو بکشه ؟
@:خودت شنیدی دیگه ولی باید مدارکمون کامل تر باشه که دادگاه باور کنه
ات:واقعا ازت ممنونم
@:خواهش میکنم عزیزم
یک هفته بعد
@:هرکاری میکنم نمیتونم گوشی لیندا رو هک کنم
ات:پس تنها راهمون سوفیاست
@:من میرم پیشش
ات:نه نمیخواد خودم میرم
@:خطرناکه
ات: لطفاً بزار خودمم یه کاری بکنم
@:باشه ولی مراقب باش
ات:باشه نگران نباش
ماسکمو گذاشتم و لباس پوشیدم و رفتم سمت باشگاهی که سوفیا مربیشه کلاسش نیم ساعت دیگه شروع میشه اما سوفیا عادت داره همیشه یک ساعت زودتر بره که خودش تمرین کنه رفتم دیدم رو صندلی نشسته رفتم بالا سرش اما با فیلمی که سوفیا میدید قلبم وایساد
لیندا:اگه اینکارو نکنی برا خودت بد میشه خودت خوب میدونی من چه عکسهایی دارم
امیلی:آخه ات بهترین دوستمه
لیندا:من نمیدونم یا ات رو میکشی یا همه عکسات پخش میشه میدونی اگه مامانت عکسا رو ببینه چقدر از دخترش نا ٱمید میشه پس کاری که گفتم رو بکن
پایان تماس
ات:یعنی امیلی میخواست منو بکشه ؟
@:خودت شنیدی دیگه ولی باید مدارکمون کامل تر باشه که دادگاه باور کنه
ات:واقعا ازت ممنونم
@:خواهش میکنم عزیزم
یک هفته بعد
@:هرکاری میکنم نمیتونم گوشی لیندا رو هک کنم
ات:پس تنها راهمون سوفیاست
@:من میرم پیشش
ات:نه نمیخواد خودم میرم
@:خطرناکه
ات: لطفاً بزار خودمم یه کاری بکنم
@:باشه ولی مراقب باش
ات:باشه نگران نباش
ماسکمو گذاشتم و لباس پوشیدم و رفتم سمت باشگاهی که سوفیا مربیشه کلاسش نیم ساعت دیگه شروع میشه اما سوفیا عادت داره همیشه یک ساعت زودتر بره که خودش تمرین کنه رفتم دیدم رو صندلی نشسته رفتم بالا سرش اما با فیلمی که سوفیا میدید قلبم وایساد
۱۱.۶k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.