پارت یک
#پارت_یک
از پله ها بالا رفتم
بلاخره به آرزوم رسیده بودم
با دیدن مدیر دانشگاه لبخندی زدم
سمتش رفتم و تعظیم کردم
+خوش اومدی
صاف ایستادم
-ممنونم
مدرک و تقدیر نامه رو دستم داد
دوباره تعظیم کردم
اینقدری خوشحال بودم که میخواستم گریه کنم
با اومدن دانشجوی بعدی از پله ها پایین اومدم
به لوح تقدیر توی دستم نگاه کردم
الان باید میرفتم کار پیدا میکردم
از سالن خارج شدم و بعد از گرفتن تاکسی سمت خونه رفتم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خودمو رو کاناپه پرت کردم و روزنامه رو مقابل صورتم گرفتم
-خب ببینم کی حسابدار میخواد
گفتم و نفس عمیقی کشیدم
بعد از زیر و رو کردن روزنامه فقط دو نفر حسابدار میخواستن
گوشیمو روشن کردم و شماره رو گرفتم
+بفرمایید
-برای کار تماس گرفتم
+حسابداری؟
-بله
+متاسفم ولی پیدا کردیم
-ممنونم
بعد از قطع شدن تماس با حرص به آگهی دومی نگاه کردم
شرکت پارک با مدیرت جدید!
شماره رو گرفتم
-سلام بفرمایید
+سلام برای کار تماس گرفتم
-بله آدرسو میگم تشریف بیارید فرم پر کنید
بعد از یاداشت کردن ادرس تماسو قطع کردم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(روز بعد)
برای اخرین بار به خودم تو اینه ی اسانسور نگاه کردم
با باز شدن در اسانسور پیاده شدم و سمت منشی رفتم
زن میانسالی که با لبخند مهربونی به همه نگاه میکرد با دیدنم بلند شد
•آقای بیون؟
-بله خودم هستم
با تلفن کنار دستش زنگی زد
فکنم به رئیس شرکت اطلاع داد!...
•رئیس پارک منتظرن بفرمایید
ادامه دارد...
از پله ها بالا رفتم
بلاخره به آرزوم رسیده بودم
با دیدن مدیر دانشگاه لبخندی زدم
سمتش رفتم و تعظیم کردم
+خوش اومدی
صاف ایستادم
-ممنونم
مدرک و تقدیر نامه رو دستم داد
دوباره تعظیم کردم
اینقدری خوشحال بودم که میخواستم گریه کنم
با اومدن دانشجوی بعدی از پله ها پایین اومدم
به لوح تقدیر توی دستم نگاه کردم
الان باید میرفتم کار پیدا میکردم
از سالن خارج شدم و بعد از گرفتن تاکسی سمت خونه رفتم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خودمو رو کاناپه پرت کردم و روزنامه رو مقابل صورتم گرفتم
-خب ببینم کی حسابدار میخواد
گفتم و نفس عمیقی کشیدم
بعد از زیر و رو کردن روزنامه فقط دو نفر حسابدار میخواستن
گوشیمو روشن کردم و شماره رو گرفتم
+بفرمایید
-برای کار تماس گرفتم
+حسابداری؟
-بله
+متاسفم ولی پیدا کردیم
-ممنونم
بعد از قطع شدن تماس با حرص به آگهی دومی نگاه کردم
شرکت پارک با مدیرت جدید!
شماره رو گرفتم
-سلام بفرمایید
+سلام برای کار تماس گرفتم
-بله آدرسو میگم تشریف بیارید فرم پر کنید
بعد از یاداشت کردن ادرس تماسو قطع کردم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(روز بعد)
برای اخرین بار به خودم تو اینه ی اسانسور نگاه کردم
با باز شدن در اسانسور پیاده شدم و سمت منشی رفتم
زن میانسالی که با لبخند مهربونی به همه نگاه میکرد با دیدنم بلند شد
•آقای بیون؟
-بله خودم هستم
با تلفن کنار دستش زنگی زد
فکنم به رئیس شرکت اطلاع داد!...
•رئیس پارک منتظرن بفرمایید
ادامه دارد...
۱۰.۳k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.