p

p...27

رقص لوسی تموم شد و همه براش دست زدن

حالا نوبته اونایی بودکه نمایش اجراع میکردن و ژان دلرباهم باید باهاشون نمایش اجراع میکردن

ژان..حالا چیکار کنیم منکه هیچی بلد نیستم
دلربا..مجبوریم باهاشون همرایی کنیم تا لو نریم

بعدش مجبور شدن برن وسط همه داشتن نمایشو اجراع میکردن دلرباهم کم بیشی مثله اونا میرقصید ولی ژان کلا جدا بودانگار همه نگاهشونو به ژان بودکه خیلی خنده دار اجراع میکرد

ییبو خندش گرفت و کاملا توجهشو جلب کرده بود


چوچنگی که یکم عصبی شد که ژان می‌رقصید چون ییبو کلا چشماش به اون بود

داشتن نمایشو تموم میکردن که ناگهان ژان تعادلشو از دست داد و خورد ب یکی و اونم خورد به چند نفر دیگه و همشون افتادن همه تعجب کرده بودن

ییبو..اونیکه نمایشو خراب کرد بهش بگید بیاد اینجا
نگهبان..چشمم

نگهبان از پله ها اومد پایین و گفت
نگهبان..کی این کارو کرد

یکی از رقاص ها..اون اون کاره اونه
نگهبان..بامن بیا تو

ژان..احح لعنتی
ژان اومد بالایه پله وایستاد و سرش پایین بود

ییبو ..بیا یکم جلوتر
ژان‌... نکنه فهمیده من کی هستم

ژان که از قیافه لیژان متوجه شد تعجب کرده

لیژان ...بهش بگو ماسکشو بر داره
دینگ یوشی.. چرا

لیژان ...کاری نداشته باش فقط هرجوری شده کاری کن نقابشو برداره

دینگ یوشی.. سعیمو میکنم

ژان اومد جلو تر

ییبو ..اسمت چیه

ژان اسمم...اسممم. اها شیائو هست
ییبو ..نقابت بردار تا ببینیم این رقصنده ماهر کیه
ژان... صورتم زیاد خوشگل نیست میترسم باعث بدخلقی شما بشم

دینگ یوشی.. راستش من کنجکاو تر شدم باید امشب زیر اون ماسک ببینم

ییبو من ناراحت نمیشم نقابت بردار

ژان نمی‌دونست چیکار کنه داشت اروم اروم نقابشو برمیداشت که صدایی متوقفش کرد

چوجینگی ..اون نمیتونه نقابشو برداره
ییبو.. چرا

چوجینگی.. بخاطر اینکه من قبلا صورتشو دیدم یکم سوخته برای همین نقاب میزنه

ییبو.. اگه اینطوره پس نمیخواد حالا بگو چه پاداشی میخوایی

ژان تعجب کرد برای اینکه میخاد بهش پاداش بده چون اون نمایشو خراب کرده بود


ژان..من پاداش نمیخوام راستش از بچگی از بانو چوجینگی خوشم میومد ایشون همیشه برای من مثل الگو بودن برای همین خواستم هرطور شده تو مراسم نامزدی ایشون یه نقشی داشته باشم

چوجینگی یکم خوشحال شد

ییبو فکر نمیکردم از طرفداران چوجینگی باشی

چن ژیوان ..اهل کجایی

ژان ..بله

چن ژیوان.. فک کنم سوالم واضع بود
ژان ..اهل نیانگما هستم

لئوو..چی اهل نیانگما هستی

ژان.. بله قربان
لئوو..تو نیانگما زندگی میکنی

ژان ..بله از بچگی اونجا بودم برای مراسم نامزدی اومدم آریندل

ییبو.. اگه اهل نیانگما هستی چطوری چوجینگی میشناسی

ژان.. خب ..خب ایشون خیلی معروف هستند برای ..همی...همین میشناسمشون

ییبو ...راستش نظرم عوض شد نقابتو بردار

ژان ..چی

ییبو ..نشنیدی چی گفتم
ییبو رو به لی مین گفت

ییبو لی هن نقابشو بردار

لی مین.. بله

لی مین اومد سمت ژان
ژان نمی‌دونست چیکار کنه
دیدگاه ها (۲)

p....2۸لی مین.. خودت ماسکتو بر میداری یا خودم بردارم ژان.. ح...

p...29پچ پچ مردم شروع شد همه میگفتن پادشاه میخاسته یه دختره ...

p....26لئوولی هم مثله بقیه اومده بود وخیلی سرد و جدی بود تا ...

بچه ها پارت ۲۴حذف شده بود تو اون پیجم برای همین تو این گزاشت...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p80نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که ب...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط