پارت چهار
خانم بیون با نگرانی دنبال نگهبان رفت
تند تند قدم برمیداشت که گوشیش زنگ خورد
بکهیون بود!!! باید بهش چی میگفت؟ تک دخترش گم شده؟
اشکاش دوباره سرازیر شد و جواب بیونو داد
+الان میام
با قط شدن تماس به نگهبان نگاه کرد
-پس کی میرسیم ؟
•خانم از این دره بریم پایین میرسیم به ساحل
اروم از دره پایین اومدن هر لحظه ممکن بود بیفتن
با فکر اینکه سوبیک از اینجا افتاده باشه قلبشو به درد میورد
بعد از پایین اومدن به ساحل نگا کرد اثری از سوبیک نبود
•خانم من اون طرفو میگردم شما این طرفو
نگهبان همونطور که به سمت چپ ساحل اشاره میکرد گفت
خانم بیون سرشو اوردم تکون داد
شرو کرد گشتن
-سوبیک
+سوبیک
با شنیدن صدای اشنایی سرشو برگردوند با دیدن بک لبخند محوی زد
بک با دیدن بونا بدو بدو سمتش رفت
+سوبیک کجاس؟!
عصبی گفت
-گم شده نمیدونم کجاس بک باور کن اگه پیداش نکنم میمیرم
+خوبه بهتره پیداش کنی چون اگه پیداش نکنی من میکشمت
بونا بی توجه به حرف بک نفس عمیقی کشید و به گشتن ادامه داد
بک سمت دره رفت ممکن بود سوبیک از اونجا افتاده باشه
با دقت نگاه کرد با دیدن جای انگشت مطمئن شد که از دره افتاده
ولی چرا نبود؟!!
پابند ظریفی نظرشو جلب کرد خم شد و پابندو برداشت
پابند سوبیک بود! نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت
+بونااااا
داد زد و سعی کرد جلوی اشکاشو بگیره
بونا که با گریه مشغول گشتن بود با داد بک سمتش دوید
-پیداش کردی
با خوشحالی گفت ولی با دیدن پابند سوبیک دست بیون گریش شدت گرفت
بک بلند شد و همسرشو به اغوش کشید
+پیداش میکنم این جزیره که زیاد بزرگ نیست
-بک...ممکنه گرگ بلایی سرش بیاره یا
بکهیون نذاشت حرفشو کامل بزنه و انگشت اشارشو روی لبای بونا گذاشت
+شششش....یادت رفته من کی ام ؟ من بیون بکهیونم بچمم بیون سوبیک هیانگه گرگ غلط میکنه به بچم نزدیک بشه
بونا لبخند محوی زد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★† Song_runner@
منتظر نظراتتون هستم :)
تند تند قدم برمیداشت که گوشیش زنگ خورد
بکهیون بود!!! باید بهش چی میگفت؟ تک دخترش گم شده؟
اشکاش دوباره سرازیر شد و جواب بیونو داد
+الان میام
با قط شدن تماس به نگهبان نگاه کرد
-پس کی میرسیم ؟
•خانم از این دره بریم پایین میرسیم به ساحل
اروم از دره پایین اومدن هر لحظه ممکن بود بیفتن
با فکر اینکه سوبیک از اینجا افتاده باشه قلبشو به درد میورد
بعد از پایین اومدن به ساحل نگا کرد اثری از سوبیک نبود
•خانم من اون طرفو میگردم شما این طرفو
نگهبان همونطور که به سمت چپ ساحل اشاره میکرد گفت
خانم بیون سرشو اوردم تکون داد
شرو کرد گشتن
-سوبیک
+سوبیک
با شنیدن صدای اشنایی سرشو برگردوند با دیدن بک لبخند محوی زد
بک با دیدن بونا بدو بدو سمتش رفت
+سوبیک کجاس؟!
عصبی گفت
-گم شده نمیدونم کجاس بک باور کن اگه پیداش نکنم میمیرم
+خوبه بهتره پیداش کنی چون اگه پیداش نکنی من میکشمت
بونا بی توجه به حرف بک نفس عمیقی کشید و به گشتن ادامه داد
بک سمت دره رفت ممکن بود سوبیک از اونجا افتاده باشه
با دقت نگاه کرد با دیدن جای انگشت مطمئن شد که از دره افتاده
ولی چرا نبود؟!!
پابند ظریفی نظرشو جلب کرد خم شد و پابندو برداشت
پابند سوبیک بود! نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت
+بونااااا
داد زد و سعی کرد جلوی اشکاشو بگیره
بونا که با گریه مشغول گشتن بود با داد بک سمتش دوید
-پیداش کردی
با خوشحالی گفت ولی با دیدن پابند سوبیک دست بیون گریش شدت گرفت
بک بلند شد و همسرشو به اغوش کشید
+پیداش میکنم این جزیره که زیاد بزرگ نیست
-بک...ممکنه گرگ بلایی سرش بیاره یا
بکهیون نذاشت حرفشو کامل بزنه و انگشت اشارشو روی لبای بونا گذاشت
+شششش....یادت رفته من کی ام ؟ من بیون بکهیونم بچمم بیون سوبیک هیانگه گرگ غلط میکنه به بچم نزدیک بشه
بونا لبخند محوی زد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★† Song_runner@
منتظر نظراتتون هستم :)
- ۳.۹k
- ۲۸ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط