تقصیر از نگاه من نیست. گمانم لباس فصل ها جابجا شده که من
تقصیر از نگاه من نیست. گمانم لباس فصل ها جابجا شده که من از برگ های خشک و زرد خیال شکوفه های ترد اردیبهشت را حس می کنم. شاید هم پاییز هنوز هوای کرشمه های شهریوری خورشید را دارد که بی اعتنا به اخم ابر های کدر با رویای تابستانی اش هی زنجیر سرنوشت می بافد و پشت کوه های آفتاب خورده جا می گذارد. اصلاً چه ایرادی دارد؟ شاید پاییز دلش خواسته در کنار عطر همیشگی باران و بهانه های بی دلیل اندوهش این بار کمی هم بوی آرامش بدهد، بوی رویش. یا هوس کرده اندکی از هوای تابستان را قرض بگیرد تا حال عجیب پیاده رو های برگ پوش دل را خوش کند به گرمای حضور کسی. کسی مثل تو. نکند تمام این داستان زیر سر تو باشد. تو با آمدنت حواس من و خواب فصل ها را پریشان کرده ای و قدمت آنقدر سبز بوده که حتی خزان خواب آلود هم پا به پای دل من هنوز شکوفه می دهد و به گل می نشیند. محبوب بهاری، می خواهم هم بارانت شوم. ساعتت را با اولین قطره باران این پاییز تنظیم کن. به وقت ریزش خورشید با چتری برای جا گذاشتن به دیدنت خواهم آمد...
#رادیوهفت
#رادیوهفت
۸.۲k
۱۳ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.