چند پارتی کوک درخواستی
چند پارتی کوک درخواستی
وقتی دوست صمیمی بودین ولی...
ات
وارد مدرسه جدید شدم
به خاطر شغل بابام مجبور بودم بیام سئول
بابای من پلیس بود به خاطر مبارزه با مافیا ها منو مامانم مجبور بودیم همیشه بیایم سئول چون ممکن بود اونا به ما آسیب بزنن
رفتم دفتر مدیر در زدم
مدیر.بفرمایید
ات.سلام
مدیر.سلام دخترم
ات.من دانش آموز انتقالی ام کیم ات
میشه اسم کلاسمو بگین؟
مدیر.کلاس هشتم بودی درسته؟
ات.بله
مدیر.اسم کلاست...(خودتون یه چیزی بزارین)هستش امیدوارم دوستای خوبی پیدا کنی
ات.ممنون
رفتم سمت کلاسم
در زدم وارد شدم معلم داخل کلاس بود
ات.عامم سلام من دانش آموز انتقالی هستم
معلم.سلام دخترم لطفاً خودتو به بچه ها معرفی کن
ات.سلام من کیم ات هستم امیدوارم بتونیم دوستای خوبی باشیم
معلم.میتونی اونجا کنار جونگ کوک بشینی
ات.رفتم اونجا نشستم
یه پسر کیوت که خیلی شبیه خرگوش بود مشغول کشیدن یه نقاشی بود
وقتی نشستم سرشو بلند کرد
کوک.اوه سلام دانش آموز جدیدی؟
ات.سلام..اره
کوک.من جئون جونگکوکم
ات.منم اتم
کوک.دوست شیم؟
ات.اره حتما
یک ماه بعد
ات
داشتیم با کوک برمیگشتیم خونه،خونه هامون خیلی از هم دور بود اما کوک قراره امروز بیاد خونه ما
رسیدیم خونه
ات.بیا تو کوک
کوک.مامانت خونه نیست؟
ات.نه رفته سرکار
کوک.شغل مامانت چیه؟
ات.دکتره بهت نگفته بودم؟
کوک.نه
ات.کوک تو همینجا بمون من میرم یکم خوراکی میارم
کوک.باشه
ات.بعد از چند دقیقه اومدم کنار کوک
داشتیم خوراکی میخوردیمو فیلم میدیدیم که کوک گفت
کوک.ات یه چیز بگم نمیترسی؟
ات.نه بگو
کوک.مطمئن؟
ات.اره دیگه بگو
کوک.راستش..بابای من یه مافیاست
ات.چییی؟
کوک.گفتم که بابام مافیاست
ات.کوک خیلی بد شد بابای من یه پلیسه
کوک.چی؟وای نه
ات.کوک من قول میدم اینو به هیچکس نگم
کوک.قول میدی؟
ات.اره
بعدش کوک منو محکم بغل کرد
کوک.ات دوست دارم
ات.منم دوست دارم
وقتی کوک گفت دوسم داره خوشحال شدم خودمم عاشقش شده بودم
کوک.بیا قول بدیم تا آخر عمر هر اتفاقی هم که بیوفته بازم عاشق هم بمونیم
ات.باشه....
وقتی دوست صمیمی بودین ولی...
ات
وارد مدرسه جدید شدم
به خاطر شغل بابام مجبور بودم بیام سئول
بابای من پلیس بود به خاطر مبارزه با مافیا ها منو مامانم مجبور بودیم همیشه بیایم سئول چون ممکن بود اونا به ما آسیب بزنن
رفتم دفتر مدیر در زدم
مدیر.بفرمایید
ات.سلام
مدیر.سلام دخترم
ات.من دانش آموز انتقالی ام کیم ات
میشه اسم کلاسمو بگین؟
مدیر.کلاس هشتم بودی درسته؟
ات.بله
مدیر.اسم کلاست...(خودتون یه چیزی بزارین)هستش امیدوارم دوستای خوبی پیدا کنی
ات.ممنون
رفتم سمت کلاسم
در زدم وارد شدم معلم داخل کلاس بود
ات.عامم سلام من دانش آموز انتقالی هستم
معلم.سلام دخترم لطفاً خودتو به بچه ها معرفی کن
ات.سلام من کیم ات هستم امیدوارم بتونیم دوستای خوبی باشیم
معلم.میتونی اونجا کنار جونگ کوک بشینی
ات.رفتم اونجا نشستم
یه پسر کیوت که خیلی شبیه خرگوش بود مشغول کشیدن یه نقاشی بود
وقتی نشستم سرشو بلند کرد
کوک.اوه سلام دانش آموز جدیدی؟
ات.سلام..اره
کوک.من جئون جونگکوکم
ات.منم اتم
کوک.دوست شیم؟
ات.اره حتما
یک ماه بعد
ات
داشتیم با کوک برمیگشتیم خونه،خونه هامون خیلی از هم دور بود اما کوک قراره امروز بیاد خونه ما
رسیدیم خونه
ات.بیا تو کوک
کوک.مامانت خونه نیست؟
ات.نه رفته سرکار
کوک.شغل مامانت چیه؟
ات.دکتره بهت نگفته بودم؟
کوک.نه
ات.کوک تو همینجا بمون من میرم یکم خوراکی میارم
کوک.باشه
ات.بعد از چند دقیقه اومدم کنار کوک
داشتیم خوراکی میخوردیمو فیلم میدیدیم که کوک گفت
کوک.ات یه چیز بگم نمیترسی؟
ات.نه بگو
کوک.مطمئن؟
ات.اره دیگه بگو
کوک.راستش..بابای من یه مافیاست
ات.چییی؟
کوک.گفتم که بابام مافیاست
ات.کوک خیلی بد شد بابای من یه پلیسه
کوک.چی؟وای نه
ات.کوک من قول میدم اینو به هیچکس نگم
کوک.قول میدی؟
ات.اره
بعدش کوک منو محکم بغل کرد
کوک.ات دوست دارم
ات.منم دوست دارم
وقتی کوک گفت دوسم داره خوشحال شدم خودمم عاشقش شده بودم
کوک.بیا قول بدیم تا آخر عمر هر اتفاقی هم که بیوفته بازم عاشق هم بمونیم
ات.باشه....
۱۴.۲k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.