اشتباه من
اشتباه من
پارت۵
کوک
به خودم لعنت فرستادم
بلند شدم رفتم توی تراس اتاقم
ات
وقتی کوک بلند شد رفت من رفتم زیر پتو آروم اشک می ریختم که کم کم خوابم برد
کوک
رفتم داخل اتاقم
ات زیر پتو بود یکم پتو رو زدم کنار دیدم خوابیده
بیدارش نکردم آروم رو تخت دراز کشیدم خوابیدم
صبح با نور خورشید که مستقیم توی صورتم بود از خواب بیدار شدم
کنارم رو نگاه کردم دیدم ات نیست
یه نفرو دیدم که داشت داخل کمدم رو میگشت
ات بود
یه تیشرت بلند که مال خودم بود رو برداشت پوشید
تیشرت خودشو برداشت پرت کرد تو صورتم
کوک.هیی
ات.این تیشرتو آخرین باری که با بابام رفتم خرید گرفتمش
خیلی دوسش داشتم اما تو اشغال پارش کردی(بغض)
ات
بدون اینکه چیز دیگه ای بگم رفتم توی اتاقم اجازه دادم اشکام بریزه
دیگه نمیتونستم تحمل کنم هنوز شیش روز دیگه مونده مامانم بیاد تا اون موقع کلی بلا سرم میاره
ساعت دو بود از صبح تا الان هیچی نخوردم
اشتها نداشتم از طرفی هم دوست نداشتم با کوک چشم تو چشم شم
تو فکر بودم که صدای در اومد
ات.بیا تو
در اتاقم باز شد
کوک.عامم ات
ات.با صدای کوک با تعجب چرخیدم سمت در...برو بیرون
کوک.ببین ا...
ات.برو بیرونن
کوک.میخام باهات حرف بزنمم
ات.هه باهام حرف بزنی؟
مطمئنی نمیخای باهام کار دیگه ای کنی؟
کوک.ارهه میخام باهات حرف بزنمم
ات.میشنوم
کوک.پاشو بیا یه چیزی بخور
ات.گشنم نیست
کوک.از صبح هیچی نخوردی مگه میشه گشنت نباشه
ات.گفتم که گشنم نیست
کوک.رفتم سمت ات..معذرت میخام به خاطر کاری که دیشب کردم
اصلا برای جبران هرچی بخوای برات میخرم
ات.هرچی؟
کوک.ارع
ات.باشه ولی یه شرط داره
کوک.چه شرطی؟
ات.تا شیش روز دیگه که مامانم با بابای تو میاد دیگه دعوا نکنیم
بیا باهم خوب باشیم
کوک.قبوله،حالا بیا ناهار بخور
ات.باشه
پنج روز بعد
ات
رو پای کوک نشسته بودم...کوک لطفاااا
کوک.نههه
ات.چرا؟
کوک.از اون دختره خوشم نمیاد
ات.کوک اون اولین کسیع که من تو دانشگاه باهاش دوست شدم الانم منو دعوت کرده تولدش قول میدم زود برگردم
کوک.پس یه شرط داره
ات.چه شرطی؟
کوک.منم باهات میام
ات.تووو؟به عنوان برادرم دیگه ارع؟
کوک.نه خیر به عنوان دوست پسرت
ات.چیی؟من به دوستم گفتم دوست پسر ندارم
کوک.خب بهش بگو تازه باهم آشنا شدیم
ات.اخه کوک..
کوک.باشه پس اگه نمیخای باهات بیام تو هم حق نداری بری
ات.باشه باشه باهام بیا
کوک.افرین دختر خوب
حالا برو آماده شو ولی اگه لباس باز بپوشی دیگه این کوک مهربونو نمیبینی
ات.چشم آقای غیرتی...
پارت۵
کوک
به خودم لعنت فرستادم
بلند شدم رفتم توی تراس اتاقم
ات
وقتی کوک بلند شد رفت من رفتم زیر پتو آروم اشک می ریختم که کم کم خوابم برد
کوک
رفتم داخل اتاقم
ات زیر پتو بود یکم پتو رو زدم کنار دیدم خوابیده
بیدارش نکردم آروم رو تخت دراز کشیدم خوابیدم
صبح با نور خورشید که مستقیم توی صورتم بود از خواب بیدار شدم
کنارم رو نگاه کردم دیدم ات نیست
یه نفرو دیدم که داشت داخل کمدم رو میگشت
ات بود
یه تیشرت بلند که مال خودم بود رو برداشت پوشید
تیشرت خودشو برداشت پرت کرد تو صورتم
کوک.هیی
ات.این تیشرتو آخرین باری که با بابام رفتم خرید گرفتمش
خیلی دوسش داشتم اما تو اشغال پارش کردی(بغض)
ات
بدون اینکه چیز دیگه ای بگم رفتم توی اتاقم اجازه دادم اشکام بریزه
دیگه نمیتونستم تحمل کنم هنوز شیش روز دیگه مونده مامانم بیاد تا اون موقع کلی بلا سرم میاره
ساعت دو بود از صبح تا الان هیچی نخوردم
اشتها نداشتم از طرفی هم دوست نداشتم با کوک چشم تو چشم شم
تو فکر بودم که صدای در اومد
ات.بیا تو
در اتاقم باز شد
کوک.عامم ات
ات.با صدای کوک با تعجب چرخیدم سمت در...برو بیرون
کوک.ببین ا...
ات.برو بیرونن
کوک.میخام باهات حرف بزنمم
ات.هه باهام حرف بزنی؟
مطمئنی نمیخای باهام کار دیگه ای کنی؟
کوک.ارهه میخام باهات حرف بزنمم
ات.میشنوم
کوک.پاشو بیا یه چیزی بخور
ات.گشنم نیست
کوک.از صبح هیچی نخوردی مگه میشه گشنت نباشه
ات.گفتم که گشنم نیست
کوک.رفتم سمت ات..معذرت میخام به خاطر کاری که دیشب کردم
اصلا برای جبران هرچی بخوای برات میخرم
ات.هرچی؟
کوک.ارع
ات.باشه ولی یه شرط داره
کوک.چه شرطی؟
ات.تا شیش روز دیگه که مامانم با بابای تو میاد دیگه دعوا نکنیم
بیا باهم خوب باشیم
کوک.قبوله،حالا بیا ناهار بخور
ات.باشه
پنج روز بعد
ات
رو پای کوک نشسته بودم...کوک لطفاااا
کوک.نههه
ات.چرا؟
کوک.از اون دختره خوشم نمیاد
ات.کوک اون اولین کسیع که من تو دانشگاه باهاش دوست شدم الانم منو دعوت کرده تولدش قول میدم زود برگردم
کوک.پس یه شرط داره
ات.چه شرطی؟
کوک.منم باهات میام
ات.تووو؟به عنوان برادرم دیگه ارع؟
کوک.نه خیر به عنوان دوست پسرت
ات.چیی؟من به دوستم گفتم دوست پسر ندارم
کوک.خب بهش بگو تازه باهم آشنا شدیم
ات.اخه کوک..
کوک.باشه پس اگه نمیخای باهات بیام تو هم حق نداری بری
ات.باشه باشه باهام بیا
کوک.افرین دختر خوب
حالا برو آماده شو ولی اگه لباس باز بپوشی دیگه این کوک مهربونو نمیبینی
ات.چشم آقای غیرتی...
۱۵.۲k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.