زندگی یک شیطان
پارت 45
رفتن بیرون و منتظرش موندم
*خب بریم
-زهر خیار نزدیک من نیا
*(با مالوندن چشم) تو دیشب ب من تجاوز کردی اون وقت من نزدیکت نیام بالاخره که باید انتقام بگیرم
-عاااااااا تو مست میشی عقلتم از دست میدیا
*من عقلمو از دست دادم یا تو حافظه تو
-معلومه که تو عقلتو
*بعلههههه مث اینکه یادت نمیاد شب اومدی سمتم لبامو بوسیدی بعدشم لباساتو درآوردی رفتی رو تخت
-اصن همه اینکارو من کردم تو چرا همراهیم کردی تو چرا لباساتو در آوردی اومدی روم
*داشتی تحریکم می کردی منم اومدم روتو کم کنم
-وایستا ببینم یعنی تو دیشب مست نبودی
*(ی لبخند کوچولو زد و گفت) خب چیزای فانی رو من ماورائی تاثیری نداره
-کوک خیلی
*خیلی چی
-هیچی
ویو پگی
یهو صورتشو نزدیک صورتم کرد و اون حرف گفت خیلی ترسیدم اینم چشاش قرمز بود
-راستی کوک از اون جنی ک همش من میدیدم چخبر؟
*خوبه سلام میرسونه
-اه جدی دارم حرف میزنم
*خب پدربزرگ دید و کمکش کرد تا طلسمش بشکنه
-آها
-پس خیالم راحت باشه ک دیگه نمیاد سراغم؟
*اهم
*راحت راحت
*میگم بریم یکی از این رستوران های سنتی ی سوپی چیزی بخوریم خمار بریم خونه بد میشه برامون
-اوخ اوخ اوخ گفتی خونه از خونه صد بار بهم زنگ زدن
*عااااااا پس پوستت کندس
-مث اینکه تو گفتی بریم بیرون ها پس خودتم همه چیو گردن میگیری
*خعلی خب قبوله
ویو کوک
از ماجرای دیشب یکم خجالت میکشیدم ولی خیلی حال داد نظرم داره راجب پگی عوض میشه فک کنم دوسش دارم
نه دوسش ندارم
چرا چرا دارم
نههههههههه ندارمممممم
بالاخره نمیدونم دارم یا نع
--کوووووووووووک *چتهههههههههههههههههههه -رسیدیم بیا بریم تو *اها بریم که خیلی گشنمه رفتیم تو و ی سوپ ک برا خماری عالیه خوردیم بعدم اومدیم بیرون داشتیم میرفتیم سمت خونه که .....
ادامه دارد.......
خب خب خب از این ب بعد شرط داریم برای پارت بعدی 10 لایک 10 کامنت دیگه خیلی دارم آسون میگیرما😌😌🤌🤌🤌🤌🤣🤣🤣🤣🤣🤣
رفتن بیرون و منتظرش موندم
*خب بریم
-زهر خیار نزدیک من نیا
*(با مالوندن چشم) تو دیشب ب من تجاوز کردی اون وقت من نزدیکت نیام بالاخره که باید انتقام بگیرم
-عاااااااا تو مست میشی عقلتم از دست میدیا
*من عقلمو از دست دادم یا تو حافظه تو
-معلومه که تو عقلتو
*بعلههههه مث اینکه یادت نمیاد شب اومدی سمتم لبامو بوسیدی بعدشم لباساتو درآوردی رفتی رو تخت
-اصن همه اینکارو من کردم تو چرا همراهیم کردی تو چرا لباساتو در آوردی اومدی روم
*داشتی تحریکم می کردی منم اومدم روتو کم کنم
-وایستا ببینم یعنی تو دیشب مست نبودی
*(ی لبخند کوچولو زد و گفت) خب چیزای فانی رو من ماورائی تاثیری نداره
-کوک خیلی
*خیلی چی
-هیچی
ویو پگی
یهو صورتشو نزدیک صورتم کرد و اون حرف گفت خیلی ترسیدم اینم چشاش قرمز بود
-راستی کوک از اون جنی ک همش من میدیدم چخبر؟
*خوبه سلام میرسونه
-اه جدی دارم حرف میزنم
*خب پدربزرگ دید و کمکش کرد تا طلسمش بشکنه
-آها
-پس خیالم راحت باشه ک دیگه نمیاد سراغم؟
*اهم
*راحت راحت
*میگم بریم یکی از این رستوران های سنتی ی سوپی چیزی بخوریم خمار بریم خونه بد میشه برامون
-اوخ اوخ اوخ گفتی خونه از خونه صد بار بهم زنگ زدن
*عااااااا پس پوستت کندس
-مث اینکه تو گفتی بریم بیرون ها پس خودتم همه چیو گردن میگیری
*خعلی خب قبوله
ویو کوک
از ماجرای دیشب یکم خجالت میکشیدم ولی خیلی حال داد نظرم داره راجب پگی عوض میشه فک کنم دوسش دارم
نه دوسش ندارم
چرا چرا دارم
نههههههههه ندارمممممم
بالاخره نمیدونم دارم یا نع
--کوووووووووووک *چتهههههههههههههههههههه -رسیدیم بیا بریم تو *اها بریم که خیلی گشنمه رفتیم تو و ی سوپ ک برا خماری عالیه خوردیم بعدم اومدیم بیرون داشتیم میرفتیم سمت خونه که .....
ادامه دارد.......
خب خب خب از این ب بعد شرط داریم برای پارت بعدی 10 لایک 10 کامنت دیگه خیلی دارم آسون میگیرما😌😌🤌🤌🤌🤌🤣🤣🤣🤣🤣🤣
۱۴.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.