زندگی یک شیطان
پارت 46
اومدیم بیرون داشتیم میرفتیم سمت خونه که ی ماشین سیاه اومد جلومون نگه داشت
*سوار شو
-هان
*سوارشو دیگه
سوار ماشین شدم راننده نداشت☠️☠️☠️☠️☠️
-چطوری این راننده نداره ولی میره؟؟
*این تصوراتت
-چی
*این ماشین تو تصورات توعه
-😐🗿🦥🤐😶😶😶😶
*عااااام ولش کن تو متوجه نمیشی
-....................
رسیدیم خونه پیاده شدیم وسایلا دستم بود در آسانسور که باز شد مامان داد زد دیشب کدوم گوری بودی چرا تلفنتو جواب نمیدادی
*یا حضرت شلغم (زیر زبون)
*عااااا خانوم جانگ نگران نباشید با من بود من مواظبش بودم
چپ چپ نگاش کردم و هیچی نگفتم
4عاااااااا خب اگه شما پیشش بودید که دیگه هیچی خیالم راحته
-جااااااان
4اناااااااااار
4عاا آقای جونگ براتون از سازمان اهدای خون خون خریدم چون نمیدونستم چه نوع خونی می خورید از همه گروه های خونی گرفتم بفرمایید بخورید
4پگییییییی بیا آماده کن
-من
4نه پس من
-.......
*عااااا خب
*خیلی ممنون ولی من خون انسان نمی خورم ولی خب دستتون رو رد نمی کنم
کوک رفت تو مامان با حرکات صورتش پرسید پس چی می خوره
-چبدونم خون جک جونور می خوره ماری عقربی چیزی (با صدای آروم)
4آها
4خوشگله نه
-چی
4میگم خوشگله
-مااامان
-نگو که برا آنیتا تیکه گرفتیش
4اممم نه بابا برا تو گرفتم
اینو گفت و رفت آشپزخونه
-چی آخه یعنی چییییی
ویو کوک
هنوز ذهنم درگیر مسله شب بود عاااااا خب خدایی حال داد می خوام دوباره انجامش بدم اونم همین امروز 😈😈😈😈(پسرم زیاد تند نرفتی😐😐📿📿📿📿)
ادامه دارد.........
شرط 20 لایک 20 کامنت
اومدیم بیرون داشتیم میرفتیم سمت خونه که ی ماشین سیاه اومد جلومون نگه داشت
*سوار شو
-هان
*سوارشو دیگه
سوار ماشین شدم راننده نداشت☠️☠️☠️☠️☠️
-چطوری این راننده نداره ولی میره؟؟
*این تصوراتت
-چی
*این ماشین تو تصورات توعه
-😐🗿🦥🤐😶😶😶😶
*عااااام ولش کن تو متوجه نمیشی
-....................
رسیدیم خونه پیاده شدیم وسایلا دستم بود در آسانسور که باز شد مامان داد زد دیشب کدوم گوری بودی چرا تلفنتو جواب نمیدادی
*یا حضرت شلغم (زیر زبون)
*عااااا خانوم جانگ نگران نباشید با من بود من مواظبش بودم
چپ چپ نگاش کردم و هیچی نگفتم
4عاااااااا خب اگه شما پیشش بودید که دیگه هیچی خیالم راحته
-جااااااان
4اناااااااااار
4عاا آقای جونگ براتون از سازمان اهدای خون خون خریدم چون نمیدونستم چه نوع خونی می خورید از همه گروه های خونی گرفتم بفرمایید بخورید
4پگییییییی بیا آماده کن
-من
4نه پس من
-.......
*عااااا خب
*خیلی ممنون ولی من خون انسان نمی خورم ولی خب دستتون رو رد نمی کنم
کوک رفت تو مامان با حرکات صورتش پرسید پس چی می خوره
-چبدونم خون جک جونور می خوره ماری عقربی چیزی (با صدای آروم)
4آها
4خوشگله نه
-چی
4میگم خوشگله
-مااامان
-نگو که برا آنیتا تیکه گرفتیش
4اممم نه بابا برا تو گرفتم
اینو گفت و رفت آشپزخونه
-چی آخه یعنی چییییی
ویو کوک
هنوز ذهنم درگیر مسله شب بود عاااااا خب خدایی حال داد می خوام دوباره انجامش بدم اونم همین امروز 😈😈😈😈(پسرم زیاد تند نرفتی😐😐📿📿📿📿)
ادامه دارد.........
شرط 20 لایک 20 کامنت
۱۳.۴k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.