𝐁𝐨𝐬𝐬
P1
ویو ا.ت
اح دوباره با صدای نحس آلارم گوشی بیدار شدم چقدر دلمه بزنمش به دیوار خوردش کنمم😒
به زور بلند شدم از جام و رفتن دستشویی
کار های لازم رو انجام دادم و امدم دوباره روی تخت نشستم
توی فکر این بودم که بهتره یه تغییری توی زندگیم ایجاد کنم که با زنگ گوشیم به خودم امدم یونا بود د اخه دیوث این موقعه صبح چه مرگتهه
مکالمه ا.ت و یونا:
ا.ت:هاع؟چته این موقعه صبحم ولم نمیکنی خراب؟
یونا:گراز وحشی دیروز این همه رو زدم به رئیسم که به رفیقش بگه بری داخل شرکتش کار کنی با هزار و یک بدبختی قبول کرده و الان تو گرفتی خوابیدی
ا.ت:هان؟
یونا:ا.ت پاشووو اماده شو اولین روز کاریت دارع دیر میشه ک..خولم
ا.ت:خااا
یونا:ایششش خوبیم.....
(مکالمه رو ا.ت غط کرد و حرف یونا نصفه موند)
چقدر گوه میخوری اخه یونااااااای خراب
پاشدم رفتم سمت میز ارایشیم یه میکاپ سبک کردم که زیاد به چشم نیاد و بعد بلند شدم رفتم سمت کمد لباسام سعی کردم یه لباس مرتب و اداری بپوشم چون روز اول کار کردنم بود
اماده شدم(عکس لباسشو میزارم)
و رفتم سمت اتاق هیوجین تا بیدارش کنم
اما نبودش کجا رفته یعنی؟ اییششششش ولش کن
عه وا یادم رفت خودمو معرفی کنم
من جانگ ا.ت هستم پدر و مادرم وقتی بچه بودم از هم جدا شدن و مادرم رفت به نیویورک و پدرم زن گرفت و اما بعد از ۴ماه فوت کرد و زنش تمام اموال بابامو بالا کشید و شنیدم که مادرمم ازدواج کرده اما مطمعن نیستم
منو هیوجین باهم زندگی میکنیم هیوجین برادرمه و دکتر قلب هستش
منم وکیلم و امروز قرار شده که برم با شرکت اقای کیم فکر کنم باهاش قرار داد ببندم که وکالت شرکتش رو برعهده بگیرم
من که از خدامه🤷🏻♀
خب بقیه تعریف ها بمونه برای بعد که الان دیرم شده
..............................................
سریع رفتم سمت پارکینگ و سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت ادرسی که یونا برام فرستاده بود
...............................................
رسیدم میخواستم پیاده شم که یهویی انگار یه چیزی محکم با ماشینم برخورد کرد نهههه یه ماشین مازراتی از پشت زده بود به ماشین عزیزممممم😭😭
پیاده شدم
ا.ت:هوششش حواست کجاس گوساله درختی؟
پسره:ببخشید خانم خیلی عجله داشتم متعسفم
ا.ت:برو بینیم باباااااااا برو بزار باد بیاد بابااااا منم خیلی عجله دارم دلیل نمیش....
پسره:خانم لطفا من کار مهمی دارم شما این کارت من رو داشته باشید و برای هزینه تعمیر ماشینتون با من تماس بگیرید
و خیلی سریع رفت داخل شرکت
واییییی مطمعنم که فقط میخواسته شمارشو کنه تو پاچم
ایشششش اصلا ولش واییی خدا دیرم شد
مثل یه کانگرو پریدم توی شرکت و مستقیم رفتم سمت اسانسور که برم طبقه ی ۷۰ برج
آسانسور انگار اتصالی داشت لامپاش روشن و خاموش میشد واییی چرا نمیرسم
بعد از چند دقیقه لامپ های اسانسور کلا خاموش شد و از کار افتاد وایییی
من به جاهای بستع فوبیا دارم یا خدااا
ا.ت:(جیغغغغغغغغ)کمککک
آژیر خطر رو زدم انگاری چند نفر امدن پشت در
🕦نیم ساعت بعد
بالاخره تونستن در رو باز کنن احح تا در باز شد مث یه جنازه افتادم بغل یه پسره خوشتیپ اححححح نفسمممم
پسره:خانم راحتی؟
ا.ت:ا...اره
پسره:خانم جانگ؟
ا.ت:ب..بله
پسره یهویی ولم کرد خوردم زمین
ا.ت:هوششش یابو هلندی چته وحشی؟
پسره:بیاین تو اتاقم دیر کردین
ا.ت:وایس بینم تو کدوم خری هاا؟
پسره:کیم تهیونگ رئیس این شرکت
ا.ت:اییی واییی اقای کیم متعسفم واقعا من ....من.....
تهیونگ:هیچی نگو (نموخوام صداتو بشنوم😂)
ا.ت:گمشو باباا(اروم)
تهیونگ:شنیدم
ا.ت:چیرو شنیدید قربان؟
تهیونگ:نمیخواد ادا دراری خانم محترم بیا داخل اتاقم
رفتم داخل اتاقش دیدم عهعع اون پسره که باهاش تصادف کردمم اونجا بود خاک
ا.ت:هوویی تو ماشینمو داغون کردی هااا یادم نرفته
تهیونگ:پسر عمو؟
....
دستم پوکید🥲😑
ویو ا.ت
اح دوباره با صدای نحس آلارم گوشی بیدار شدم چقدر دلمه بزنمش به دیوار خوردش کنمم😒
به زور بلند شدم از جام و رفتن دستشویی
کار های لازم رو انجام دادم و امدم دوباره روی تخت نشستم
توی فکر این بودم که بهتره یه تغییری توی زندگیم ایجاد کنم که با زنگ گوشیم به خودم امدم یونا بود د اخه دیوث این موقعه صبح چه مرگتهه
مکالمه ا.ت و یونا:
ا.ت:هاع؟چته این موقعه صبحم ولم نمیکنی خراب؟
یونا:گراز وحشی دیروز این همه رو زدم به رئیسم که به رفیقش بگه بری داخل شرکتش کار کنی با هزار و یک بدبختی قبول کرده و الان تو گرفتی خوابیدی
ا.ت:هان؟
یونا:ا.ت پاشووو اماده شو اولین روز کاریت دارع دیر میشه ک..خولم
ا.ت:خااا
یونا:ایششش خوبیم.....
(مکالمه رو ا.ت غط کرد و حرف یونا نصفه موند)
چقدر گوه میخوری اخه یونااااااای خراب
پاشدم رفتم سمت میز ارایشیم یه میکاپ سبک کردم که زیاد به چشم نیاد و بعد بلند شدم رفتم سمت کمد لباسام سعی کردم یه لباس مرتب و اداری بپوشم چون روز اول کار کردنم بود
اماده شدم(عکس لباسشو میزارم)
و رفتم سمت اتاق هیوجین تا بیدارش کنم
اما نبودش کجا رفته یعنی؟ اییششششش ولش کن
عه وا یادم رفت خودمو معرفی کنم
من جانگ ا.ت هستم پدر و مادرم وقتی بچه بودم از هم جدا شدن و مادرم رفت به نیویورک و پدرم زن گرفت و اما بعد از ۴ماه فوت کرد و زنش تمام اموال بابامو بالا کشید و شنیدم که مادرمم ازدواج کرده اما مطمعن نیستم
منو هیوجین باهم زندگی میکنیم هیوجین برادرمه و دکتر قلب هستش
منم وکیلم و امروز قرار شده که برم با شرکت اقای کیم فکر کنم باهاش قرار داد ببندم که وکالت شرکتش رو برعهده بگیرم
من که از خدامه🤷🏻♀
خب بقیه تعریف ها بمونه برای بعد که الان دیرم شده
..............................................
سریع رفتم سمت پارکینگ و سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت ادرسی که یونا برام فرستاده بود
...............................................
رسیدم میخواستم پیاده شم که یهویی انگار یه چیزی محکم با ماشینم برخورد کرد نهههه یه ماشین مازراتی از پشت زده بود به ماشین عزیزممممم😭😭
پیاده شدم
ا.ت:هوششش حواست کجاس گوساله درختی؟
پسره:ببخشید خانم خیلی عجله داشتم متعسفم
ا.ت:برو بینیم باباااااااا برو بزار باد بیاد بابااااا منم خیلی عجله دارم دلیل نمیش....
پسره:خانم لطفا من کار مهمی دارم شما این کارت من رو داشته باشید و برای هزینه تعمیر ماشینتون با من تماس بگیرید
و خیلی سریع رفت داخل شرکت
واییییی مطمعنم که فقط میخواسته شمارشو کنه تو پاچم
ایشششش اصلا ولش واییی خدا دیرم شد
مثل یه کانگرو پریدم توی شرکت و مستقیم رفتم سمت اسانسور که برم طبقه ی ۷۰ برج
آسانسور انگار اتصالی داشت لامپاش روشن و خاموش میشد واییی چرا نمیرسم
بعد از چند دقیقه لامپ های اسانسور کلا خاموش شد و از کار افتاد وایییی
من به جاهای بستع فوبیا دارم یا خدااا
ا.ت:(جیغغغغغغغغ)کمککک
آژیر خطر رو زدم انگاری چند نفر امدن پشت در
🕦نیم ساعت بعد
بالاخره تونستن در رو باز کنن احح تا در باز شد مث یه جنازه افتادم بغل یه پسره خوشتیپ اححححح نفسمممم
پسره:خانم راحتی؟
ا.ت:ا...اره
پسره:خانم جانگ؟
ا.ت:ب..بله
پسره یهویی ولم کرد خوردم زمین
ا.ت:هوششش یابو هلندی چته وحشی؟
پسره:بیاین تو اتاقم دیر کردین
ا.ت:وایس بینم تو کدوم خری هاا؟
پسره:کیم تهیونگ رئیس این شرکت
ا.ت:اییی واییی اقای کیم متعسفم واقعا من ....من.....
تهیونگ:هیچی نگو (نموخوام صداتو بشنوم😂)
ا.ت:گمشو باباا(اروم)
تهیونگ:شنیدم
ا.ت:چیرو شنیدید قربان؟
تهیونگ:نمیخواد ادا دراری خانم محترم بیا داخل اتاقم
رفتم داخل اتاقش دیدم عهعع اون پسره که باهاش تصادف کردمم اونجا بود خاک
ا.ت:هوویی تو ماشینمو داغون کردی هااا یادم نرفته
تهیونگ:پسر عمو؟
....
دستم پوکید🥲😑
۵.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.