ری: قبرستون....معلومه خون
ری: قبرستون....معلومه خون
سوزومه: نمیخواد گفتم که حالم خوبه
ری: مگه باید مریض باشی تا بتونم بیام
سوزومه:نه منظورم این نبود
رسیدم از ماشین پیاده شدم
ری: درو باز کن پشت درم
سوزومه: چقد تو سمجی خدا
ویو سوزومه
رفتم پایینو ایفن رو زدم که بعد چند ثانیه درو باز کرد همین که باز کرد محکم بغلم کرد
سوزومه: ری چیزی نیست.... ببین سالمم... حالم خوبه
اروم دستاش رو شل کردو ازم کمی فاصله گرفت یه نگاه از پایین به بالا بهم کردو بعد یه مکس دستش رو روی قلبم گذاشت
ری: اینم حالش خوبه؟
نمیدونستم چی بگم اره درد میکرد حالش اصلا خوب نبود ولی اگه بهت بگم ایا اروم میشی. نه.
سوزومه: اونم حالش خوبه
ری: سوزی دوستی ما دوسه روزه نیست که بتونی انقد ساده بهم دروغ بگی من تورو دوازده سال میشناسم
دوباره بغضم گرفت
ری: بهم اعتماد کن...... بگو چیشده که انقدر بهم ریختی
سوزومه: تو کافه دیدمش با هلن بود..... هلن گفت دوست پسرشه
اون تمام مدت قالم گذاشته بود
ری: دنیل؟
سوزومه: اوم........ وقتی اون صحنه رو دیدم قلبم چند تیکه شد
بغضم ترکیدو شروع کردم به گریه کردی، ری سری اومدو بغلم کرد اروم سرمو نوازش میکرد
ری: خوشحال باش که قبل از این که وابستش بشی فهمیدی..... اروم باش..... قوی باش تا اون حس نکنه تورو زیر پاهاش خورد کرده، جوری محکم وایسا که دیگه جرعت نزدیک شدن بهت رو نداشته باشه
سوزومه: اوم
ری: وقول بده هرچی شد زود بهم بگی و هیچی رو ازم مخفی نکنی
سوزومه: قول میدم
ری: جنیور کجاست
سوزومه: رفت اتاقش فک کنم داره دوش میگیره
ری: اوم........ راستی میخوای به هلن ماجرارو بگی
سوزومه: نه...... نمیخوام این ماجرا کش دار بشه
ری: عالیه
سوزومه: حالا میخوای به عنوان جایزه چی بدی
سوزومه: نمیخواد گفتم که حالم خوبه
ری: مگه باید مریض باشی تا بتونم بیام
سوزومه:نه منظورم این نبود
رسیدم از ماشین پیاده شدم
ری: درو باز کن پشت درم
سوزومه: چقد تو سمجی خدا
ویو سوزومه
رفتم پایینو ایفن رو زدم که بعد چند ثانیه درو باز کرد همین که باز کرد محکم بغلم کرد
سوزومه: ری چیزی نیست.... ببین سالمم... حالم خوبه
اروم دستاش رو شل کردو ازم کمی فاصله گرفت یه نگاه از پایین به بالا بهم کردو بعد یه مکس دستش رو روی قلبم گذاشت
ری: اینم حالش خوبه؟
نمیدونستم چی بگم اره درد میکرد حالش اصلا خوب نبود ولی اگه بهت بگم ایا اروم میشی. نه.
سوزومه: اونم حالش خوبه
ری: سوزی دوستی ما دوسه روزه نیست که بتونی انقد ساده بهم دروغ بگی من تورو دوازده سال میشناسم
دوباره بغضم گرفت
ری: بهم اعتماد کن...... بگو چیشده که انقدر بهم ریختی
سوزومه: تو کافه دیدمش با هلن بود..... هلن گفت دوست پسرشه
اون تمام مدت قالم گذاشته بود
ری: دنیل؟
سوزومه: اوم........ وقتی اون صحنه رو دیدم قلبم چند تیکه شد
بغضم ترکیدو شروع کردم به گریه کردی، ری سری اومدو بغلم کرد اروم سرمو نوازش میکرد
ری: خوشحال باش که قبل از این که وابستش بشی فهمیدی..... اروم باش..... قوی باش تا اون حس نکنه تورو زیر پاهاش خورد کرده، جوری محکم وایسا که دیگه جرعت نزدیک شدن بهت رو نداشته باشه
سوزومه: اوم
ری: وقول بده هرچی شد زود بهم بگی و هیچی رو ازم مخفی نکنی
سوزومه: قول میدم
ری: جنیور کجاست
سوزومه: رفت اتاقش فک کنم داره دوش میگیره
ری: اوم........ راستی میخوای به هلن ماجرارو بگی
سوزومه: نه...... نمیخوام این ماجرا کش دار بشه
ری: عالیه
سوزومه: حالا میخوای به عنوان جایزه چی بدی
۹۹۲
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.