فصل عشق خونین
فصل۲ 《عشق خونین 》
پارت ۸۰
ات زود نگاهش. را به جیمین دوخت
ات: فردا؟ اما
جیمین : هرچه زود تر بهتر
سوی جانگ: کی برمیگردین
ات: همین که کارمون تموم شد میبرمیگردیم مگه نه جیمین
جیمین نگاهش را به پایین دوخت و گفت
جیمین: اره
سویون: هالا چرا اینقدر زود
ات: نمیدونم جیمین میگه زود میریم
جیمین سکوت کرده و مشغول خوردن غذا هایش بود
_______________
سوی جانگ روبه رو پنجره ایستاده بود و به بیرون خیره شده بود جیا با قهوه به دست وارد اتاق شد و قهوه را گذاشت رو میز و گفت
جیا : عزیزم چی شده ؟
سوی جانگ: نمیدونم یه حسی بهم میگه کاسه ای زیره نیم کاسه هست
جیا : راجبه چی
جیا پشته سر سوی جانگ ایستاد و دست هایش را دوره ک*مره سوی جانگ حلقه کرد و سرش را گذاشت رو شانه سوی جانگ
جیا : میدونم که برایه اونی نگرانی ولی باید باهاش حرف بزنی
سوی جانگ روبه جیا کرد و با دست اش صورتش را قاب گرفت
سوی جانگ: درسته عشقم باید برم و باهاش حرف بزنم مرسی ازت عشقم
ب*وسی گوتاهی رو ل*ب اش گذاشت و سمته اتاق ات حرکت کرد
تقی به در زد و با صدا ات وارد اتاق شد ات جلو اینه نشسته بود و مشغول شانه کردن موهایش بود و جیمین هم رو تخت نشسته و مشغول حرف زدن بود
ات: جانگ بیا تو عزیزم
سوی جانگ وارد اتاق شد و جدی گفت
سوی جانگ: اونی میشه حرف بزنیم
ات :آره بیا بشین
سوی جانگ: تنهای
ات : باشه بریم
روبه جیمین کرد
ات: برمیگردم
از رو صندلی بلند شد و همراه با سوی جانگ سمته اتاق کار سوی جانگ رفتن ...
هر رو دو کنار هم نشستن
ات: جانگ چی شده
سوی جانگ: تو خودت که میدونی ... چقدر دوست دارم و تو خانواده من هستی
ات : آره میدونم عزیزم اما چرا اینجوری حرف میزنی
سوی جانگ: راستش ... چطور بگم ...
ات: تته پته نکن جانگ خوشم نمیاد زود باش بگو دیگه نگران میشم
سوی جانگ: به جیمین اعتماد ندارم اونی اون عجیب شده
ات: چی میگی جانگ اون جیمین هستش چرا بهم اعتماد نداری این شد حرف
سوی جانگ: میدونم یه عمر منتظرش بودی ولی عجیب شده واقعا میخواهی باهاش بری ؟
ات: جانگ چرا به جیمین اعتماد نداری اون جیمینه ماست میدونی که یه دنیا عاشقشم
پارت ۸۰
ات زود نگاهش. را به جیمین دوخت
ات: فردا؟ اما
جیمین : هرچه زود تر بهتر
سوی جانگ: کی برمیگردین
ات: همین که کارمون تموم شد میبرمیگردیم مگه نه جیمین
جیمین نگاهش را به پایین دوخت و گفت
جیمین: اره
سویون: هالا چرا اینقدر زود
ات: نمیدونم جیمین میگه زود میریم
جیمین سکوت کرده و مشغول خوردن غذا هایش بود
_______________
سوی جانگ روبه رو پنجره ایستاده بود و به بیرون خیره شده بود جیا با قهوه به دست وارد اتاق شد و قهوه را گذاشت رو میز و گفت
جیا : عزیزم چی شده ؟
سوی جانگ: نمیدونم یه حسی بهم میگه کاسه ای زیره نیم کاسه هست
جیا : راجبه چی
جیا پشته سر سوی جانگ ایستاد و دست هایش را دوره ک*مره سوی جانگ حلقه کرد و سرش را گذاشت رو شانه سوی جانگ
جیا : میدونم که برایه اونی نگرانی ولی باید باهاش حرف بزنی
سوی جانگ روبه جیا کرد و با دست اش صورتش را قاب گرفت
سوی جانگ: درسته عشقم باید برم و باهاش حرف بزنم مرسی ازت عشقم
ب*وسی گوتاهی رو ل*ب اش گذاشت و سمته اتاق ات حرکت کرد
تقی به در زد و با صدا ات وارد اتاق شد ات جلو اینه نشسته بود و مشغول شانه کردن موهایش بود و جیمین هم رو تخت نشسته و مشغول حرف زدن بود
ات: جانگ بیا تو عزیزم
سوی جانگ وارد اتاق شد و جدی گفت
سوی جانگ: اونی میشه حرف بزنیم
ات :آره بیا بشین
سوی جانگ: تنهای
ات : باشه بریم
روبه جیمین کرد
ات: برمیگردم
از رو صندلی بلند شد و همراه با سوی جانگ سمته اتاق کار سوی جانگ رفتن ...
هر رو دو کنار هم نشستن
ات: جانگ چی شده
سوی جانگ: تو خودت که میدونی ... چقدر دوست دارم و تو خانواده من هستی
ات : آره میدونم عزیزم اما چرا اینجوری حرف میزنی
سوی جانگ: راستش ... چطور بگم ...
ات: تته پته نکن جانگ خوشم نمیاد زود باش بگو دیگه نگران میشم
سوی جانگ: به جیمین اعتماد ندارم اونی اون عجیب شده
ات: چی میگی جانگ اون جیمین هستش چرا بهم اعتماد نداری این شد حرف
سوی جانگ: میدونم یه عمر منتظرش بودی ولی عجیب شده واقعا میخواهی باهاش بری ؟
ات: جانگ چرا به جیمین اعتماد نداری اون جیمینه ماست میدونی که یه دنیا عاشقشم
- ۱۷.۸k
- ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط