پست عاشقانه
#پست_عاشقانه
صدای خداحافظی ات در مغزم میپیچد ...
نه . من حق ندارم یادش بیوفتم
با لبخندی که بیشتر شبیه یک دهن کجی برای خودم است
قطره اشکم را از گوشه ی چشمانم میگیرم و راه می افتم
آنقدر غرق روزم میشوم که زندگی را فراموش میکنم
اما ...
درست سر ساعت
همان موقع که میدانی
ضربان قلبم بالا میرود و وقتش است
زنگ میزنم و مثل هرروز
پیغامم را برایت میگذارم
که بزودی میبینمت
که دلتنگی نکن
که مراقب خودت باش
که ....
دوستت دارم
حتی بیشتر از دیروز
متنفرم از صدای این زنی که به جای تو
فقط یک جمله تکراری تحویلم میدهد
" دستگاه مشترک .... "
راستش را بخواهی بقیه اش را هیچوقت نشنیده ام
بقیه اش را فقط خودم حرف زده ام
شب که میرسد
موهایم بدست تو شانه میشود
و موسیقی مورد علاقه ام ...
نت به نت ... ثانیه به ثانیه
با هر فراز و فرودش یک خاطره
بوی قهوه ی تازه دم کشیده
زنگی ست برای فیلم دیدن کنار تو
در تاریکی مطلق خانه
تکیه ام را به جایی شبیه سینه ات میدهم
و چشم میدوزم به قصه ی یک زندگیه دیگر ...
اما هیچوقت یادم نمی آید
که غرق قصه شوم
همه حواسم به بوی عطر تلخ توست
وقت خواب
شب بخیری به زیبایی چشمانت به گوشم میرسد
" خوب خودت رو بپوشون هوای بیرون سرده "
چشمانم را میبندم و میگویم
منم دوست دارم !
صدای خنده ات روی مغزم سایه می اندازد
یک روز هم به همین زیبایی با تو سر شد
و کار من باز هم ماند تا فردا
این روزها خیلی بیخیال زندگی میکنم
هیچکدام ازین ها نه خیال است و نه توهم
که از واقعیت هم واقعیت تر است
من از نبودنت به بودنت رسیده ام
و از نداشتنت به داشتنت مبتلا شده ام
آنقدر نبوده ای که حالا آنگونه که من میخواهم هستی
آنگونه که من میخواهم دوستم داری
این روز ها خیلی بیخیالم
بی خیال و پر از واقعیت
پر از عاشقانه های آرام
پر از داشتن های تو
#محمد
۲۷بهمن۹۵
صدای خداحافظی ات در مغزم میپیچد ...
نه . من حق ندارم یادش بیوفتم
با لبخندی که بیشتر شبیه یک دهن کجی برای خودم است
قطره اشکم را از گوشه ی چشمانم میگیرم و راه می افتم
آنقدر غرق روزم میشوم که زندگی را فراموش میکنم
اما ...
درست سر ساعت
همان موقع که میدانی
ضربان قلبم بالا میرود و وقتش است
زنگ میزنم و مثل هرروز
پیغامم را برایت میگذارم
که بزودی میبینمت
که دلتنگی نکن
که مراقب خودت باش
که ....
دوستت دارم
حتی بیشتر از دیروز
متنفرم از صدای این زنی که به جای تو
فقط یک جمله تکراری تحویلم میدهد
" دستگاه مشترک .... "
راستش را بخواهی بقیه اش را هیچوقت نشنیده ام
بقیه اش را فقط خودم حرف زده ام
شب که میرسد
موهایم بدست تو شانه میشود
و موسیقی مورد علاقه ام ...
نت به نت ... ثانیه به ثانیه
با هر فراز و فرودش یک خاطره
بوی قهوه ی تازه دم کشیده
زنگی ست برای فیلم دیدن کنار تو
در تاریکی مطلق خانه
تکیه ام را به جایی شبیه سینه ات میدهم
و چشم میدوزم به قصه ی یک زندگیه دیگر ...
اما هیچوقت یادم نمی آید
که غرق قصه شوم
همه حواسم به بوی عطر تلخ توست
وقت خواب
شب بخیری به زیبایی چشمانت به گوشم میرسد
" خوب خودت رو بپوشون هوای بیرون سرده "
چشمانم را میبندم و میگویم
منم دوست دارم !
صدای خنده ات روی مغزم سایه می اندازد
یک روز هم به همین زیبایی با تو سر شد
و کار من باز هم ماند تا فردا
این روزها خیلی بیخیال زندگی میکنم
هیچکدام ازین ها نه خیال است و نه توهم
که از واقعیت هم واقعیت تر است
من از نبودنت به بودنت رسیده ام
و از نداشتنت به داشتنت مبتلا شده ام
آنقدر نبوده ای که حالا آنگونه که من میخواهم هستی
آنگونه که من میخواهم دوستم داری
این روز ها خیلی بیخیالم
بی خیال و پر از واقعیت
پر از عاشقانه های آرام
پر از داشتن های تو
#محمد
۲۷بهمن۹۵
۱۷۴
۲۷ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.