آرزوییرویایی
#آرزویی_رویایی 🦋🎂
پارت 10
یِنا:با فکر اینکه چرا اومد اینجا و از کجا فهمیدن رفتم سمت اتاق شوگا چون مامان و بابام اونجا بودن....
یِنا:سلام(نفس نفس)
م.ی:دخترم چقدر دلم برات تنگ شده بود(الکی)
یِنا:(لبخند فیک)
شوگا:یِنا چیزی شده ناراحتی؟
یِنا:نه چیزی نشده....
مامان و بابا شما از کجا فهمیدین من اینجام(لبخند فیک)
ب.ی:خوب دخترم گوشیت و اینجا جا گذاشته بودی ما هم زنگ زدیم بهت بعد یکی جواب داد گفتیم تو کجایی که گفت شرکت آقا مین و به ما آدرس شرکت آقای مین و داد...
یِنا:اها
لیا:یِنا بیا دیگه ما بریم...
میونگ بیا بریم
میونگ:اوکی بریم
یِنا:مامان و بابا شما هم دیگه برید عمارت...
م.ی:اوف باشه دخترم تو برو نگران ما هم نباش...
یِنا:کسی نگران شما نیست(لبخند فیک)
پسرا/دخترا:(😳)
یِنا:گروه A2N بیاید بریم
یِنا:سریع رفتیم کلاس دنسمون که دنس تمرین کنیم برای کنسرت....
پرش زمان به 2 روز بعد:(موقع کنسرت)
یِنا:استرس دارم چرااااا
لیا:آروم باش
میونگ:(دستاش میلرزه)
یِنا:اوفففف
سوهو:بیاید برید بترکونید...
یِنا:بریم بترکونیم...
راوی:دخترا رفتن روی صحنه و اجرا کردن و پسرا هم(تهیونگ و جیمین و جین منظورمه)محو رقص و لباس لختی شون و قیافه کیوتشون شده بودن...
که کنسرت تموم شد و فقدر دخترا و پسرا مونده بودن....
تهیونگ:عالی بودین
یِنا:(یه لبخند عاشقانه)
لیا:سردهههه
جیمین:بیا این و بپوش...(کتش و در میاره و میزاره روی شونه لیا)
لیا:ممنونم(لبخند)
جیمین:خواهش لیدی جذاب
میونگ:دیگه بیاید بریم
یِنا:شوگا ما کی قراره بریم سفر؟
شوگا:احتمالا این هفته
یِنا:اخ جون(ذوق)
شوگا:(خنده)
تهیونگ:بیاید بریم(حسودی)
راوی:همه سوار ماشینشون شدن و رفتن...
تهیونگ با یِنا توی یه ماشین و جیمین و لیا هم توی یه ماشین و جین و می نگم توئه ماشین....
(بقیه هم میدونید)....
ویو توی ماشین تهیونگ:
یِنا:میگم کیم تهیونگ
تهیونگ:هوم؟
یِنا:تو از من خوشت میاد؟
تهیونگ:آره بیب
یِنا:بیب؟(😳)
تهیونگ:آره بیب...(😏)
یِنا:(سرخ شد)
تهیونگ:من عاشقتم یِنا...
تو مال منی...
یِنا:........گرمهههههه(🥵)
تهیونگ:تحریک کننده بود؟(😏)
یِنا:(قرمزه قرمز شد)
تهیونگ:خجالت نداره که...
تو فقدر کافیه بگی منم عاشقتم...
یِنا:اممممم منم عاشقتم کیم تهیونگ(لبخند)(🙂)
تهیونگ:خوبه همین و میخواستم بدونم....
راوی:تهیونگ ماشین و نگه میداره...
و نزدیک یِنا میشه...
و لباش و روی لبای یِنا میزاره و میمکه...
تهیونگ:طعمش عالیه...اوممم
عاشقتم...
یِنا:(قرمز شد)
م...منم...ع...عاشقتم(خجالت)
تهیونگ:از این به بعد خجالتی نداریما وگرنه تنبیه میشی...
یِنا:ب...باش
ویو ماشین جیمین:
لیا:کسی نمیدونه نه؟
جیمین:نه مطمئن باش
لیا:میخوام روز مسافرت بهشون بگم...
جیمین:باش بگو من مشکلی ندارم...
لیا:عاشقتم
جیمین:منم همینطور بیب
(خوب خوب بسه داره حالم از این کلمات عاشقانه بهم میخوره بریم برای یه چیز دیگه.....)
ویو خونه:
یِنا:لیااااااااا(داد)
لیا:زهر چتهههه(داد)
یِنا:تو لباس خواب من و برداشتیییییی(داد)
لیا:کی به لباس خواب تو کار داره اخههههه(داد)
یِنا:پس کی برداشتهههه(داد)
م.ی:من برداشتم...
یِنا:لعنتی بدههه
م.ی:لعنتی؟با مادرت اینجوری صحبت میکنی؟
یِنا:دوست دارم اینجوری حرف بزنم به تو هم مربوط نمیشههه
لیا:برو بیرون...
م.ی:باشه رفتم
لیا:این چه رو مخه
یِنا:تازه فهمیدی؟(پوزخند)
ادامه دارد🦋🎂
شرایط:
20 لایک
10 بازنشر
3 فالو
پارت 10
یِنا:با فکر اینکه چرا اومد اینجا و از کجا فهمیدن رفتم سمت اتاق شوگا چون مامان و بابام اونجا بودن....
یِنا:سلام(نفس نفس)
م.ی:دخترم چقدر دلم برات تنگ شده بود(الکی)
یِنا:(لبخند فیک)
شوگا:یِنا چیزی شده ناراحتی؟
یِنا:نه چیزی نشده....
مامان و بابا شما از کجا فهمیدین من اینجام(لبخند فیک)
ب.ی:خوب دخترم گوشیت و اینجا جا گذاشته بودی ما هم زنگ زدیم بهت بعد یکی جواب داد گفتیم تو کجایی که گفت شرکت آقا مین و به ما آدرس شرکت آقای مین و داد...
یِنا:اها
لیا:یِنا بیا دیگه ما بریم...
میونگ بیا بریم
میونگ:اوکی بریم
یِنا:مامان و بابا شما هم دیگه برید عمارت...
م.ی:اوف باشه دخترم تو برو نگران ما هم نباش...
یِنا:کسی نگران شما نیست(لبخند فیک)
پسرا/دخترا:(😳)
یِنا:گروه A2N بیاید بریم
یِنا:سریع رفتیم کلاس دنسمون که دنس تمرین کنیم برای کنسرت....
پرش زمان به 2 روز بعد:(موقع کنسرت)
یِنا:استرس دارم چرااااا
لیا:آروم باش
میونگ:(دستاش میلرزه)
یِنا:اوفففف
سوهو:بیاید برید بترکونید...
یِنا:بریم بترکونیم...
راوی:دخترا رفتن روی صحنه و اجرا کردن و پسرا هم(تهیونگ و جیمین و جین منظورمه)محو رقص و لباس لختی شون و قیافه کیوتشون شده بودن...
که کنسرت تموم شد و فقدر دخترا و پسرا مونده بودن....
تهیونگ:عالی بودین
یِنا:(یه لبخند عاشقانه)
لیا:سردهههه
جیمین:بیا این و بپوش...(کتش و در میاره و میزاره روی شونه لیا)
لیا:ممنونم(لبخند)
جیمین:خواهش لیدی جذاب
میونگ:دیگه بیاید بریم
یِنا:شوگا ما کی قراره بریم سفر؟
شوگا:احتمالا این هفته
یِنا:اخ جون(ذوق)
شوگا:(خنده)
تهیونگ:بیاید بریم(حسودی)
راوی:همه سوار ماشینشون شدن و رفتن...
تهیونگ با یِنا توی یه ماشین و جیمین و لیا هم توی یه ماشین و جین و می نگم توئه ماشین....
(بقیه هم میدونید)....
ویو توی ماشین تهیونگ:
یِنا:میگم کیم تهیونگ
تهیونگ:هوم؟
یِنا:تو از من خوشت میاد؟
تهیونگ:آره بیب
یِنا:بیب؟(😳)
تهیونگ:آره بیب...(😏)
یِنا:(سرخ شد)
تهیونگ:من عاشقتم یِنا...
تو مال منی...
یِنا:........گرمهههههه(🥵)
تهیونگ:تحریک کننده بود؟(😏)
یِنا:(قرمزه قرمز شد)
تهیونگ:خجالت نداره که...
تو فقدر کافیه بگی منم عاشقتم...
یِنا:اممممم منم عاشقتم کیم تهیونگ(لبخند)(🙂)
تهیونگ:خوبه همین و میخواستم بدونم....
راوی:تهیونگ ماشین و نگه میداره...
و نزدیک یِنا میشه...
و لباش و روی لبای یِنا میزاره و میمکه...
تهیونگ:طعمش عالیه...اوممم
عاشقتم...
یِنا:(قرمز شد)
م...منم...ع...عاشقتم(خجالت)
تهیونگ:از این به بعد خجالتی نداریما وگرنه تنبیه میشی...
یِنا:ب...باش
ویو ماشین جیمین:
لیا:کسی نمیدونه نه؟
جیمین:نه مطمئن باش
لیا:میخوام روز مسافرت بهشون بگم...
جیمین:باش بگو من مشکلی ندارم...
لیا:عاشقتم
جیمین:منم همینطور بیب
(خوب خوب بسه داره حالم از این کلمات عاشقانه بهم میخوره بریم برای یه چیز دیگه.....)
ویو خونه:
یِنا:لیااااااااا(داد)
لیا:زهر چتهههه(داد)
یِنا:تو لباس خواب من و برداشتیییییی(داد)
لیا:کی به لباس خواب تو کار داره اخههههه(داد)
یِنا:پس کی برداشتهههه(داد)
م.ی:من برداشتم...
یِنا:لعنتی بدههه
م.ی:لعنتی؟با مادرت اینجوری صحبت میکنی؟
یِنا:دوست دارم اینجوری حرف بزنم به تو هم مربوط نمیشههه
لیا:برو بیرون...
م.ی:باشه رفتم
لیا:این چه رو مخه
یِنا:تازه فهمیدی؟(پوزخند)
ادامه دارد🦋🎂
شرایط:
20 لایک
10 بازنشر
3 فالو
- ۱۳۸
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط