به سمتش رفتم و سرم که پایین بود رو بالا اوردم دستاش تو جی
به سمتش رفتم و سرم که پایین بود رو بالا اوردم دستاش تو جیبش بود و داشت با
پوزخند که واقعا بغضمو چند برابر میکرد نگاه میکرد اروم گلو دادم که گلو انداخت
زیر پاش و لهش کرد اشک از چشمام سرازیر شد
ا.ت : ممم..میشه یه بار دیگه بگی عاشقمی؟
جونگکوک :عاشقتم؟از شنیدن دروغ لذت
میبری؟باشه پس اگه لذت میبری بگم، عاشقتم و دوباره سرشو برگردوند که بره
دستشو کشیدم و به سمت خودم برش گردوندم
ا.ت :وووو ...ولی تو منو دوست داشتی
کوک :حتی خانوادت هم دوست ندارن
و با پوزخندی برگشت و رفت به سمت خیابون و منو با دلی شکسته تنها گذاشت
اونجا بود که فهمیدم عشق تو سن کم یعنی همون زجر دادن خودت و روح و روانت
مامان که متوجه ناراحتی و افسردگی شدید اوایل من بود و دلیلشو هم خوب میدونست بجای دلداری
رفت به بابا همچی رو گفت ولی بابا بجای دعوا با من با مامان ناتنیم دعوا کرد و با من
هم ....
پوزخند که واقعا بغضمو چند برابر میکرد نگاه میکرد اروم گلو دادم که گلو انداخت
زیر پاش و لهش کرد اشک از چشمام سرازیر شد
ا.ت : ممم..میشه یه بار دیگه بگی عاشقمی؟
جونگکوک :عاشقتم؟از شنیدن دروغ لذت
میبری؟باشه پس اگه لذت میبری بگم، عاشقتم و دوباره سرشو برگردوند که بره
دستشو کشیدم و به سمت خودم برش گردوندم
ا.ت :وووو ...ولی تو منو دوست داشتی
کوک :حتی خانوادت هم دوست ندارن
و با پوزخندی برگشت و رفت به سمت خیابون و منو با دلی شکسته تنها گذاشت
اونجا بود که فهمیدم عشق تو سن کم یعنی همون زجر دادن خودت و روح و روانت
مامان که متوجه ناراحتی و افسردگی شدید اوایل من بود و دلیلشو هم خوب میدونست بجای دلداری
رفت به بابا همچی رو گفت ولی بابا بجای دعوا با من با مامان ناتنیم دعوا کرد و با من
هم ....
۵.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.