کاش به دنیا نمیومدم
پارت 31
-ببخشید من فقط فک کردم میتونم به شما دوتا اعتماد کنم
دقیقا نمیدونم چرا اونکارو کردم انگار دست خودم نبود انگار تسخیر شده بودم ولی خب این اوضاع رو تغییر داد
گونه های تهیونگ سرخ شد و سرشو انداخت پایین و با دست چپش گردنشو مالوند و تو همون حالت گفت
+خب ...میتونی اعتماد کنی ولی خب میدونی .... اممم چطوری بگم خب من فقط یکم نگران یونگی شدم به خاطر همین از بحث خارج شدیم
یهویی مود تهیونگ از زمین تا آسمون تغییر کرد دو باره لحنش جدی شد و حالت چهرش سرد سرشو گرفت بالا و زل زد تو چشام
+خب فقط من غیر قابل اعتماد بودم که نگفتی بهم
-نه اون موقع شرایطش نبود ولی بهت اعتماد داشتم
سرمو انداختم پایین و با صدای آرومی گفتم
-هرچند که الان ندارم
+چی؟؟
سرمو گرفتم بالا و گفتم
-نمیدونم کویین چه چرت و پرتی بهت گفته ولی دیگه بهت اعتماد ندارم چون فک میکنم کلی با اون تهیونگ همیشگی فرق داری
-به هر حال امیدوارم روز خوبی داشته باشی فعلا
اینو گفتم و اومدم اینور
ویو تهیونگ
منظورشو اصن متوجه نشدم اما یچیزیو فهمیدم اینکه با کویین رابطه خوبی نداره
ویو الینا
با حرص رفتم سمت میزی که کویین نشسته بود آرنجش رو میز بود و قاشق تو دستش آویزون بود و داشت با سئوک حرف میزد با قدم ها بلند و محکم رفتم سمتش و دستمو محکم کوبیدم به میز جوری که ظرف غذا تکون خورد کویین و سئوک هر دو با تعجب نگام کردن
2تو چته روانی
با داد گفتم
+تو با من مشکلی داری
عصبانیتم تبدیل به گریه شد و اولین اشک از چشم در اومد و افتاد رو زمین
کویین یه نگا کرد به همه که داشتن مارو نگا میکردن بعد از صندلی پاشد و از شونه هام آروم هولم داد و گفت بریم یه یجا دیگه حرف بزنیم با صدای تقریباً بلندی گفتم
-نمی خوام فقط بهم بگو چیکار کردی و مشکلت با من چیه
دیگه گریه نمیکردم باورم نمیشد فقط چند قطره اشک بود
2خب اسکل اینارو که اینجا نمیتونم بگم بریم یه جا دیگه میگم بهت اه
یه گوشم به اون بود یه گوشم به پچ پچ بقیه اما چشام داشت خطای سرامیک رو نگا میکردن
ادامه دارد......
یه سوال پارت بعدو الان بزارم یا فردا🌝🌝🤣
-ببخشید من فقط فک کردم میتونم به شما دوتا اعتماد کنم
دقیقا نمیدونم چرا اونکارو کردم انگار دست خودم نبود انگار تسخیر شده بودم ولی خب این اوضاع رو تغییر داد
گونه های تهیونگ سرخ شد و سرشو انداخت پایین و با دست چپش گردنشو مالوند و تو همون حالت گفت
+خب ...میتونی اعتماد کنی ولی خب میدونی .... اممم چطوری بگم خب من فقط یکم نگران یونگی شدم به خاطر همین از بحث خارج شدیم
یهویی مود تهیونگ از زمین تا آسمون تغییر کرد دو باره لحنش جدی شد و حالت چهرش سرد سرشو گرفت بالا و زل زد تو چشام
+خب فقط من غیر قابل اعتماد بودم که نگفتی بهم
-نه اون موقع شرایطش نبود ولی بهت اعتماد داشتم
سرمو انداختم پایین و با صدای آرومی گفتم
-هرچند که الان ندارم
+چی؟؟
سرمو گرفتم بالا و گفتم
-نمیدونم کویین چه چرت و پرتی بهت گفته ولی دیگه بهت اعتماد ندارم چون فک میکنم کلی با اون تهیونگ همیشگی فرق داری
-به هر حال امیدوارم روز خوبی داشته باشی فعلا
اینو گفتم و اومدم اینور
ویو تهیونگ
منظورشو اصن متوجه نشدم اما یچیزیو فهمیدم اینکه با کویین رابطه خوبی نداره
ویو الینا
با حرص رفتم سمت میزی که کویین نشسته بود آرنجش رو میز بود و قاشق تو دستش آویزون بود و داشت با سئوک حرف میزد با قدم ها بلند و محکم رفتم سمتش و دستمو محکم کوبیدم به میز جوری که ظرف غذا تکون خورد کویین و سئوک هر دو با تعجب نگام کردن
2تو چته روانی
با داد گفتم
+تو با من مشکلی داری
عصبانیتم تبدیل به گریه شد و اولین اشک از چشم در اومد و افتاد رو زمین
کویین یه نگا کرد به همه که داشتن مارو نگا میکردن بعد از صندلی پاشد و از شونه هام آروم هولم داد و گفت بریم یه یجا دیگه حرف بزنیم با صدای تقریباً بلندی گفتم
-نمی خوام فقط بهم بگو چیکار کردی و مشکلت با من چیه
دیگه گریه نمیکردم باورم نمیشد فقط چند قطره اشک بود
2خب اسکل اینارو که اینجا نمیتونم بگم بریم یه جا دیگه میگم بهت اه
یه گوشم به اون بود یه گوشم به پچ پچ بقیه اما چشام داشت خطای سرامیک رو نگا میکردن
ادامه دارد......
یه سوال پارت بعدو الان بزارم یا فردا🌝🌝🤣
۶.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.