*my idol love*PT6
*پرش زمانی پنج ماه بعد*
توی اتاق تمرین پسرا نشسته بودم پسرا رفته بودن دفتر پی دی نیم که یهو در باشتاب باز شد و هر هفتاشون خیلی خوشحال اومدن تو یونگی رو به من گفت(ا/ت چمدوناتو ببند که فردا به سمت لاس وگاس حرکت میکنیم تازه میخوام قرار گذاشتنمون رو تایید کنم)
+چی واقعا چه طوری
-هیچی وقتی باهم بریم خودشون میفهمن
جیمین گفت
#هیونگ اون یکی سورپرایزه رو بهش نمیگی
+اون یکی مگه هنوزم هست
-اره تو قراره روز اخر کنسرت با ما بیای روی صحنه
+واقعا!!!!
-اره
+ووییییییییی
%حالا نمیخواین وسایلامون رو جمع کنیم؟
^جین تو اول ایکیو بودی بعد دست و پا در اوردی خو الان اینجا چی جمع کنیم باید بریم خوابگاه که بتونیم وسله هامون رو جمع کنیم
همه باهم خندیدیم یونگی گفت
-حالا نمیخواین بلنشیم بریم منو ا/ت میریم خونه شما ها هم میرین خوابگاه
*پرش زمانی خونه*
بدو بدو رفتم توی اتاقم و شروع کردم جمع کردن وسایلم که صدای زنگ در اومد رفتم پایین که ببینم کیه که دیدم یونگی با دو دست لباس کاپلی(اسلاید دوم) وایساه جلو روم خیلی متععجب نگاه کرم و گفت+یونگیا اینا چین؟
-لباس
+اونو که میدونم چرا اینجورین
-چون که برای کاپل ها هستن
+اهان و چرا خریدیشون
-چون میخوام فردا توی فرود گاه بپوشیمشون
+واقعا
-اره مشکلیه؟
+نه
وسایلم رو جمع کردم و گذاشتم دم در اتاقم یونگی هم هیمنطور ساعت 7 صبح پرواز بود و من از ذوق و خوابم نمیبرد رفتم اتاق یونگی و گفتم
+یونگیا من خوابم نمیاد.
-چرا؟
+ذوق دارم
-ذوق؟
+اره خب من همیشه قبل از سفر ذوق داشتم از بچه گی
-واقعا چه جالب
+میای فیلم ببینیم؟
-اوممم اره چرا که نه
+پس من برم فیلم بزارم
فیلم رو گذاشتم و رفتم تی اشپز خونه و با یه کاسه ی بزرگ پفیلا برداشتم و اوردم
خودم رو انداختم رو تخت و شروع کردیم فیلم دیدن یه تیکه از فیلم ترسناک بود و من از ترس جیغ زدم و رفتم توی بغل یونگی
-چته چرا جیغ میزنی؟
+ترسیدم.
-تا من هستم نترس باشه
+باشه(منتظر بود تو بگی تا نترسه)
*پرش زمانی هفت صبح توی قرودگاه.
وقتی رسیدیم کلی خبرنگار و ارمی وایساده بودن همه ی پسرا رفتن من و یونگی اخر کار رفتیم
وقتی رفتیم همه جیغ کشیدن بعضیاشون که از اون دسته ای بدنکه هر جر بود حمایتشون مکردن گفتن(یونگی مر ا/تتتتتتتت) لبخند زدیم و براشون قلب درست کردیم
وقتی سوار هواپیما شدیم دل تو دلم نبود
پرش زمانی روز اخر کنسرت*(استایل ا/ت اسلاید اخر)
چهار روز کنسرت بود و امروز روز اخر بود رفتار یونگی عجیب شده بود اما خب توجه نکردم
رفتیم روی استیج و کلی خوش گذروندیم سطای کنسرت بود که یونگ یه چیزی از جیبش در اورد اومد جلوی من زانو زد و گفت(ا/ت با من ازدواج میکنی؟)
+یو یونگیی(بغض)
+اره (گریه)
ارمیا(جییییییغغغغغغ)
بغلم کردو شروع کرد بوسیدنم منم همراهی کردم ارمیا هم جیغ میزدن ولی سرع از خودم جداش کردم اعضا شروع کردن تبریک گفتن
^چوکایه(به کره ای میشه مبارکه)
%یونگی امیدوارم ا/ت مثل خودت عاشق خوابیدن باشه
#چوکایه
$چوکایه به فارسی چی مشه؟
+مبارکه
$مابارکه
#مابارکه
-مرسی مرسی
توی اتاق تمرین پسرا نشسته بودم پسرا رفته بودن دفتر پی دی نیم که یهو در باشتاب باز شد و هر هفتاشون خیلی خوشحال اومدن تو یونگی رو به من گفت(ا/ت چمدوناتو ببند که فردا به سمت لاس وگاس حرکت میکنیم تازه میخوام قرار گذاشتنمون رو تایید کنم)
+چی واقعا چه طوری
-هیچی وقتی باهم بریم خودشون میفهمن
جیمین گفت
#هیونگ اون یکی سورپرایزه رو بهش نمیگی
+اون یکی مگه هنوزم هست
-اره تو قراره روز اخر کنسرت با ما بیای روی صحنه
+واقعا!!!!
-اره
+ووییییییییی
%حالا نمیخواین وسایلامون رو جمع کنیم؟
^جین تو اول ایکیو بودی بعد دست و پا در اوردی خو الان اینجا چی جمع کنیم باید بریم خوابگاه که بتونیم وسله هامون رو جمع کنیم
همه باهم خندیدیم یونگی گفت
-حالا نمیخواین بلنشیم بریم منو ا/ت میریم خونه شما ها هم میرین خوابگاه
*پرش زمانی خونه*
بدو بدو رفتم توی اتاقم و شروع کردم جمع کردن وسایلم که صدای زنگ در اومد رفتم پایین که ببینم کیه که دیدم یونگی با دو دست لباس کاپلی(اسلاید دوم) وایساه جلو روم خیلی متععجب نگاه کرم و گفت+یونگیا اینا چین؟
-لباس
+اونو که میدونم چرا اینجورین
-چون که برای کاپل ها هستن
+اهان و چرا خریدیشون
-چون میخوام فردا توی فرود گاه بپوشیمشون
+واقعا
-اره مشکلیه؟
+نه
وسایلم رو جمع کردم و گذاشتم دم در اتاقم یونگی هم هیمنطور ساعت 7 صبح پرواز بود و من از ذوق و خوابم نمیبرد رفتم اتاق یونگی و گفتم
+یونگیا من خوابم نمیاد.
-چرا؟
+ذوق دارم
-ذوق؟
+اره خب من همیشه قبل از سفر ذوق داشتم از بچه گی
-واقعا چه جالب
+میای فیلم ببینیم؟
-اوممم اره چرا که نه
+پس من برم فیلم بزارم
فیلم رو گذاشتم و رفتم تی اشپز خونه و با یه کاسه ی بزرگ پفیلا برداشتم و اوردم
خودم رو انداختم رو تخت و شروع کردیم فیلم دیدن یه تیکه از فیلم ترسناک بود و من از ترس جیغ زدم و رفتم توی بغل یونگی
-چته چرا جیغ میزنی؟
+ترسیدم.
-تا من هستم نترس باشه
+باشه(منتظر بود تو بگی تا نترسه)
*پرش زمانی هفت صبح توی قرودگاه.
وقتی رسیدیم کلی خبرنگار و ارمی وایساده بودن همه ی پسرا رفتن من و یونگی اخر کار رفتیم
وقتی رفتیم همه جیغ کشیدن بعضیاشون که از اون دسته ای بدنکه هر جر بود حمایتشون مکردن گفتن(یونگی مر ا/تتتتتتتت) لبخند زدیم و براشون قلب درست کردیم
وقتی سوار هواپیما شدیم دل تو دلم نبود
پرش زمانی روز اخر کنسرت*(استایل ا/ت اسلاید اخر)
چهار روز کنسرت بود و امروز روز اخر بود رفتار یونگی عجیب شده بود اما خب توجه نکردم
رفتیم روی استیج و کلی خوش گذروندیم سطای کنسرت بود که یونگ یه چیزی از جیبش در اورد اومد جلوی من زانو زد و گفت(ا/ت با من ازدواج میکنی؟)
+یو یونگیی(بغض)
+اره (گریه)
ارمیا(جییییییغغغغغغ)
بغلم کردو شروع کرد بوسیدنم منم همراهی کردم ارمیا هم جیغ میزدن ولی سرع از خودم جداش کردم اعضا شروع کردن تبریک گفتن
^چوکایه(به کره ای میشه مبارکه)
%یونگی امیدوارم ا/ت مثل خودت عاشق خوابیدن باشه
#چوکایه
$چوکایه به فارسی چی مشه؟
+مبارکه
$مابارکه
#مابارکه
-مرسی مرسی
۷.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.