🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
دست تو دست با جونگکوک رفتیم روی صحنه و جونگکوک دستشو برد پشت کمرم
#و عشق بزرگ دوتا کینگ مافیاااا ازتون میخوام تشویقشون کنید
همه دست زدن
#اقای جئون نمیخواید راجب عشقتون چیزی بگین؟
+نه تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اماده باش بری جای دیگه زندگی کنی
#واوو ولی نمیخواید چیزی بگید که باور کنیم عاشق همید
+اینکه ازدواج میکنیم کافی نیست؟باید حتما موقع کارای دیگه فیلم بگیرم نشونتون بدم؟
#اهوممم فکر خوبیه
منو بیشتر به خودش نزدیک کرد و لبش رو روی لبم گزاشت و مک میزد
اگوست: اوففففف منم دلم خواستت
همراهیش نمیکردم که از لبم پایینم گازی گرفت که دهنمو باز کردم زبونشو وارد دهنم کرد حالم داره بهم میخوره ایششش
اروم ازم جدا شد و توی چشمام نگاه کرد
#وایییی عالی بودددد به هممون ثابت شد
×خوبهه
+الان میریم
باهم از صحنه خارج شدیم و سر میز وایستادیم
×چرا بوسیدیم؟
+فکر نکنی بخاطر اینکه دلم خواست خوشگلی و اینا بود من برای کارم و شکست دشمن هام میتونم با یه مرد هم سکس داشته باشم
×اوکی گرفتم من خستمم میشه بریم؟
+اره
دستمو دور بازوش حلقه کردم و از مهمونی خارج شدیم و سوار لیموزین شدیم
×هوففف راحت شدم
+از چی؟
×از اینکه خود واقعیم شدم
کتمو در ااوردم و رژمو ماک کردم موهامو دادم پشت گوشم
گوشیمو از جیب کتم برداشتم و وارد اینستا شدم یکم گشتم و دیدم رسیدیم انبار کیم از ماشین پیاده شدم و رفتیم توی سالن
اگوست: بلاخره اوندین اوکی من برم بخوابم بای
×بای
وی: کوک داداش توهم از این رمانتیک بازیاا بلد بودی و رو نکردی
+ساکت شو وگرنه فکت رو میارم پایین
وی: باشه ولی خوب بوسیدیش مخصوصا اونجا زبون بود
×ایششش
وی: خوشت نیومد؟
×نه
آراِم: اوکی چی دستگیرتون شد؟
×اومم خب الماس ای کا امشب اورده بود اصل نبود چون داخل تیله ای نبود الملس اصل رو اول هفته ی دیگه میارن
آراِم: خب شما کی ازدواج میکنین؟
+امم اخر این هفته ازدواجمون فقط ۴ ماه هست بعد از ۴ ماه جدا میشیم و هیچکس از اینکه ازدواجمون الکیه خبر دار نمیشه
×باشه ولی چرا باید ازدواج کنیم؟
+برای اینکه اون بفهمه تو مال منی و سعی میکنه از ار روش که شده تورو ازم بگیره منم ادامش میدم
×اوکی فردا شام بابام دعوتمون کرده رستوران ساعت ۷
+اوکی ۶ اماده باش میام دنبالت
×اهوممم من دیگه میرم
وی: کانیا امشب بمون اینجا فردا برو
کانیا: نه من میرم خونه ی خودم اونجا راحت ترم
جونگکوک: ببین بعد این هفته قراره باهم زندگی کنیم قرار نیست که اینطوری ایراد بگیری
کانیا:باشه تا بهم یه اتاق بده
وی:اخر راه رو سمت چپ
رفتم سمت اتاق و لباسم در اوردم و روی تختی که بود ولو شدم و به اتفاقات امروز فکر کردم تا خواب رفتم..
♡فردا ظهر♡
دست تو دست با جونگکوک رفتیم روی صحنه و جونگکوک دستشو برد پشت کمرم
#و عشق بزرگ دوتا کینگ مافیاااا ازتون میخوام تشویقشون کنید
همه دست زدن
#اقای جئون نمیخواید راجب عشقتون چیزی بگین؟
+نه تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اماده باش بری جای دیگه زندگی کنی
#واوو ولی نمیخواید چیزی بگید که باور کنیم عاشق همید
+اینکه ازدواج میکنیم کافی نیست؟باید حتما موقع کارای دیگه فیلم بگیرم نشونتون بدم؟
#اهوممم فکر خوبیه
منو بیشتر به خودش نزدیک کرد و لبش رو روی لبم گزاشت و مک میزد
اگوست: اوففففف منم دلم خواستت
همراهیش نمیکردم که از لبم پایینم گازی گرفت که دهنمو باز کردم زبونشو وارد دهنم کرد حالم داره بهم میخوره ایششش
اروم ازم جدا شد و توی چشمام نگاه کرد
#وایییی عالی بودددد به هممون ثابت شد
×خوبهه
+الان میریم
باهم از صحنه خارج شدیم و سر میز وایستادیم
×چرا بوسیدیم؟
+فکر نکنی بخاطر اینکه دلم خواست خوشگلی و اینا بود من برای کارم و شکست دشمن هام میتونم با یه مرد هم سکس داشته باشم
×اوکی گرفتم من خستمم میشه بریم؟
+اره
دستمو دور بازوش حلقه کردم و از مهمونی خارج شدیم و سوار لیموزین شدیم
×هوففف راحت شدم
+از چی؟
×از اینکه خود واقعیم شدم
کتمو در ااوردم و رژمو ماک کردم موهامو دادم پشت گوشم
گوشیمو از جیب کتم برداشتم و وارد اینستا شدم یکم گشتم و دیدم رسیدیم انبار کیم از ماشین پیاده شدم و رفتیم توی سالن
اگوست: بلاخره اوندین اوکی من برم بخوابم بای
×بای
وی: کوک داداش توهم از این رمانتیک بازیاا بلد بودی و رو نکردی
+ساکت شو وگرنه فکت رو میارم پایین
وی: باشه ولی خوب بوسیدیش مخصوصا اونجا زبون بود
×ایششش
وی: خوشت نیومد؟
×نه
آراِم: اوکی چی دستگیرتون شد؟
×اومم خب الماس ای کا امشب اورده بود اصل نبود چون داخل تیله ای نبود الملس اصل رو اول هفته ی دیگه میارن
آراِم: خب شما کی ازدواج میکنین؟
+امم اخر این هفته ازدواجمون فقط ۴ ماه هست بعد از ۴ ماه جدا میشیم و هیچکس از اینکه ازدواجمون الکیه خبر دار نمیشه
×باشه ولی چرا باید ازدواج کنیم؟
+برای اینکه اون بفهمه تو مال منی و سعی میکنه از ار روش که شده تورو ازم بگیره منم ادامش میدم
×اوکی فردا شام بابام دعوتمون کرده رستوران ساعت ۷
+اوکی ۶ اماده باش میام دنبالت
×اهوممم من دیگه میرم
وی: کانیا امشب بمون اینجا فردا برو
کانیا: نه من میرم خونه ی خودم اونجا راحت ترم
جونگکوک: ببین بعد این هفته قراره باهم زندگی کنیم قرار نیست که اینطوری ایراد بگیری
کانیا:باشه تا بهم یه اتاق بده
وی:اخر راه رو سمت چپ
رفتم سمت اتاق و لباسم در اوردم و روی تختی که بود ولو شدم و به اتفاقات امروز فکر کردم تا خواب رفتم..
♡فردا ظهر♡
۷.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.