🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
توی رستوران نشسته بودیم و مشغول حرف زدن بودیم همش نگاه های سنگین جیمین روم بود
جونگکوک: عشقم؟ساکتی
کانیا: نه عزیزم فقط یکم خستم
جونگکوک: رفتیم خونه کاری میکنم خستگیت دربره
ب.کانیا: خرید عروسی کردین؟
کانیا: هنوز نه
جونگکوک: فردا میریم
م.کانیا: باهم میریم منم میان
کانیا: نیازی نیست
جونگکوک: عشقم چیکار داری بزار بیان
کانیا: باشه
جیمین: کانیا عزیزم چرا دسر نمیخوری کارامل که دوست نداری
کانیا: نه میخوریم
شروع کردم به خوردن دسرم من عاشق دسر کاراملم همینطور شاورما لبنانی
م.کانیا: دخترم چرا اینقدر لاغر شدی چیزی نمیخوری؟
کانیا: زیاد وقت غذا خوردن ندارم کارام زیاده
م.کانیا: نشد که، جونگکوک پسرم حداقل بهش بگو غذاشو بخوره
جونگکوک: بهش میگم ولی دخترتون بی از حد لجبازه اصلا حرف گوش نمیده میگه باشه ولی اخر کار خودشو انجام میده فشق من ریادی لج بازه
جیمین: کانیا فلیکس سراغتو میگرفت میگفت قراره بود باهم برید جنگل
کانیا: اره قرار بود بریم ولی نشد کنسله
ب.کانیا: دخترم تو دیگه داری ازدواج میکنی بهتر نیست با دوستای پسرت قطع رابطه کنی
کانیا: بابا اونا فقط دوستامن بعدشم مگه دارم باهاشون چیکار میکنم
گارسون: بفرمایید غذاتون
ب.کانیا: ممنون
کانیا: به بههه
جیمین : دختر خودمیی کانیااا
شروع کردم به خوردن ساندویچم ولی زیاد نیل ندارم نمیدونم بخاطر لینه که دوروزه هیچی نخوردم یا گرسنم نیس
ساندویچم رو گزاشتم و از شراب شفاف نوشیدم این شراب ها هرجایی پیدا نمیشه
م.کانیا: هنوزم الکل میخوری؟
کانیا: اهوممم
جونگکوک هم کمی از شراب نوشید
(کمی بعد)
کم کم خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم جونگکوک طی رانندگی همش عرق میکرد دستمال برداشتم و پیشونیشو خشک کردم اما بازم عرق میکرد
کانیا: جونگکوک خوبی؟
جونگکوک: به شراب شفاف حساسیت دارم بدنم واکنش نشون میده
کانیا: میخوایی بریم بیمارستان؟
جونگکوک: نه خودم خوب میشم
کانیا: باشه
جونگکوک: رسیدی پیاده شو
با جونگکوک وارد خونه شدیم اصلا حواسم به اینکه کجاییم نبود
دیدم جونگکوک روی کاناپه ولو شد و چشماشو بست و خوابید رفتم بالای سرش هنوزم داره عرق میکنه و خیلی تب کرده
نگرانش شدم
دستمال برداشتم و روی صورتش و گردنش کشیدم و خشکش کردم رفتم از توی یکی از اتاقا پتو برداشتم و اوردم روی جونگکوک دادم و نگاش میکردم توی خواب چیزیش نشه
نفهمیدم چی شد چشمام سنگین شد و....سیاهی مطلق☆
توی رستوران نشسته بودیم و مشغول حرف زدن بودیم همش نگاه های سنگین جیمین روم بود
جونگکوک: عشقم؟ساکتی
کانیا: نه عزیزم فقط یکم خستم
جونگکوک: رفتیم خونه کاری میکنم خستگیت دربره
ب.کانیا: خرید عروسی کردین؟
کانیا: هنوز نه
جونگکوک: فردا میریم
م.کانیا: باهم میریم منم میان
کانیا: نیازی نیست
جونگکوک: عشقم چیکار داری بزار بیان
کانیا: باشه
جیمین: کانیا عزیزم چرا دسر نمیخوری کارامل که دوست نداری
کانیا: نه میخوریم
شروع کردم به خوردن دسرم من عاشق دسر کاراملم همینطور شاورما لبنانی
م.کانیا: دخترم چرا اینقدر لاغر شدی چیزی نمیخوری؟
کانیا: زیاد وقت غذا خوردن ندارم کارام زیاده
م.کانیا: نشد که، جونگکوک پسرم حداقل بهش بگو غذاشو بخوره
جونگکوک: بهش میگم ولی دخترتون بی از حد لجبازه اصلا حرف گوش نمیده میگه باشه ولی اخر کار خودشو انجام میده فشق من ریادی لج بازه
جیمین: کانیا فلیکس سراغتو میگرفت میگفت قراره بود باهم برید جنگل
کانیا: اره قرار بود بریم ولی نشد کنسله
ب.کانیا: دخترم تو دیگه داری ازدواج میکنی بهتر نیست با دوستای پسرت قطع رابطه کنی
کانیا: بابا اونا فقط دوستامن بعدشم مگه دارم باهاشون چیکار میکنم
گارسون: بفرمایید غذاتون
ب.کانیا: ممنون
کانیا: به بههه
جیمین : دختر خودمیی کانیااا
شروع کردم به خوردن ساندویچم ولی زیاد نیل ندارم نمیدونم بخاطر لینه که دوروزه هیچی نخوردم یا گرسنم نیس
ساندویچم رو گزاشتم و از شراب شفاف نوشیدم این شراب ها هرجایی پیدا نمیشه
م.کانیا: هنوزم الکل میخوری؟
کانیا: اهوممم
جونگکوک هم کمی از شراب نوشید
(کمی بعد)
کم کم خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم جونگکوک طی رانندگی همش عرق میکرد دستمال برداشتم و پیشونیشو خشک کردم اما بازم عرق میکرد
کانیا: جونگکوک خوبی؟
جونگکوک: به شراب شفاف حساسیت دارم بدنم واکنش نشون میده
کانیا: میخوایی بریم بیمارستان؟
جونگکوک: نه خودم خوب میشم
کانیا: باشه
جونگکوک: رسیدی پیاده شو
با جونگکوک وارد خونه شدیم اصلا حواسم به اینکه کجاییم نبود
دیدم جونگکوک روی کاناپه ولو شد و چشماشو بست و خوابید رفتم بالای سرش هنوزم داره عرق میکنه و خیلی تب کرده
نگرانش شدم
دستمال برداشتم و روی صورتش و گردنش کشیدم و خشکش کردم رفتم از توی یکی از اتاقا پتو برداشتم و اوردم روی جونگکوک دادم و نگاش میکردم توی خواب چیزیش نشه
نفهمیدم چی شد چشمام سنگین شد و....سیاهی مطلق☆
۴۵.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.