وقتی قاتل زنش شدی

وقتی قاتل زنش شدی...
پارت بیست دوم
ویو ا.ت
احساس کردم در باز و بسته شد برگشتم که ...
برگشتم که با جیمین روبرو شدم
+ت،تو اینجا چیکار می‌کنی ؟!
@ از هانا شنیدم رفتی تو این خونه اومدم کمکت کنم
+آها
با جیمین تو خونه رو گشتیم
ولی هیچی پیدا نکردیم
از خونه اومدم بیرون از جیمین خداحافظی کردم
ویو (؟)
@اون داره کارش رو خوب انجام میدی
#قربان به دستور شما من دوربین گذاشتم
@خوبه
(به نظرت منظور(؟) از اون کیه جیمین یا ا.ت ؟!)
ویو ا.ت
تو خونه نشسته بودم داشتم فکر میکردم چرا جیمین اینجوری شده
+وایی دختر یعنی تو میخوای بگی جیمین لیا رو کشته نه نه امکان نداره
ولی اگر برا اون مرده تو آسانسور دروغ گفته باشه چی ؟!
اصلا دستش چرا بامپیچی بود ؟!
چرا آنقدر تو خونه خانم جانگ عجیب رفتار میکرد ؟!
وایی
داشتم فکر میکردم که هیونجین زنگ زد
.ت ا.ت
+بله هیونجین ؟!
#پیدا کردم
+چی رو ؟!
#اون فیلم بریده شده بین ساعت سه تا پنج اون روزی که لیا مرد
+واقعاا پس بیا خونمون اگر میتونی
#تو راه هستم
بعد ده مین بعد
هیونجین اومد و یه فیلم پلی کرد
+ا،ا،این مرده کیه اومده تو دفترم
# چیشد ؟! با چاقو لیا رو کشت !
+آیشش اصلا حالا چیکار کنم ؟!چجوری بفهمم این کیه ؟!
#ببین داره جاهایی که دست زده پاک میکنه
فیلم تمام شد داشتم فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد
+بله ؟!
&خاله ا.تت
+لینا تویی ؟!
&آره خاله میای پیش من دلم برات تنگ شده
+آره عزیزم میام الان
ویو ا.ت
این بهترین بهانه بود که با نامجون حرف بزنم فلش رو با لب تاپ گرفتم به سمت خونه نامجون حرکت کردم و رسیدیم
نامجون خونه نبود کلی با لینا بازی کردم که نامجون اومد داخل
_دخت...تو اینجا چیکار می‌کنی ؟!
+من من...
&بابایی من گفتم بیاد تا با خاله ا.ت بازی کنم آخه اونجا که بودم وقتی من رسیدم تازه دایی اومد و به گفته خودش اینجا کار داشت
+اینجااا ؟!
&آره گفت میخواست مامانم رو ببینه تازه بعدشم فقط شب ها میدیدمش و ...
+و ؟!
&ه،هیچی ولش کن
نامجون رفت تو اتاق بعد پنج دقیقه منم رفتم که فیلم رو نشون بدم که نامجون گفت...
تا فردا بدرود 😎😁
نظر یادت نره رفیق!

#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
دیدگاه ها (۵۹)

وقتی قاتل زنش شدی...پارت بیست و سوم ویو ا.ترفتم داخل اتاق نا...

وقتی قاتل زنش شدی...پارت بیست و چهارم ویو جیمین تا خواستم فی...

وقتی قاتل زنش شدی...پارت بیست و یکم ویو ا.ت مرده که برام دست...

وقتی قاتل زنش شدی...پارت بیستم ویو نامجون صبح که ا.ت رفت دوب...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط