سرنوشت

#سرنوشت
#Part۹




یه معذرت خاهی اروم کردمو سرمو انداختم پایین بلافاصله خانوم کانگ با چندتا کاغذ اومد سمتم وگفت یادم رف اسمتو بپرسم واینکه این فرمو پرکن و اینم لیست کارایی کع باید برای اقای کیم انجام بدی هس سرمو تکون دادمو گفتم من لی ات هستم 20سالمه امیدوارم باهم کنار بیایم دستمو سمتش دراز کردم متقابلا باهام دست دادو کفت منم کانگ دانی هستم 3ساله تو این شرکت کار میکنم واینکه 25سالمه از اشناییت خوشحالم اقای کیم خیلی سختگیر نیس پس اصلا استرس نداشته باش

یهو کنجکاویم گل کردو گفتم: خانوم کانگ اسم اقای کیم چیه؟
لبخندی زدو گف: اولا منو خانوم کانگ صدا نکن بهم بگو دانی و اینکه اسمشون تهیونگه کیم تهیونگ بین خودمون بمونه لامصب خیلی کراشه

خنده ای کردمو گفتم: نگو که دوسش داری
گف: نه بابا من دوس پسر دارم چیمیگی تو.....
دیدگاه ها (۵)

#سرنوشت#Part۱۰بعد با خنده گفتم: حالا کی هست اون اقای خوش شان...

#سرنوشت#Part11بیا این کلید خونمه برا اینکه بتونی صبحا بیای ب...

#سرنوشت#Part۸یه اقایی با کت شلوار رسمی داره سمتمون میاد خانو...

#سرنوشت#Part۷هروز داشت کتکم میزد یا ازم استفاده میکرد تنها ب...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_282سرمو بین دستام گرفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط