p13
p13
ویو ا/ت :
رفتم رو روی تخت خوابیدم و داشتم با گوشیم بازی میکردم که یهویی خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم ...
ویو تهیونگ :
بعد اینکه شامم رو خوردم رفتم سر یه قرار مهم توی اون قرار باید با یه باند همکاری میکردم
آره درسته الان براتون سوال پیش میاد که چرا باند من یه مافیام و بزرگ ترین باند مافیای جهان رو دارم ...
ادمین : خودم قبلا گفتم :/
تهیونگ : شما خیلی ....
ادمین: یاع یاع یاع
تهیونگ : بعد اینکه از ماشین پیاده شدم رفتم سمت بار و رفتم قسمت vip وقتی رسیدم طبق معمول بوی الکل و سیگار به مشامم خورد و از این بو لذت میبردم
رفتم و نشستم روی صندلیم و همه به ادای احترام سلام کردن
همه : سلام قربان خوشمدین
_ ممنون کار دارم بریم سر اصل مطلب ( سرد )
مین سو : همونطور که میدونید ما مقدار زیادی طلا رو از جواهر فروشی هوانگ دزدیدیم و پلیسی زیادی دنبالمون هستن ازتون میخوایم که تعدادی از افرادتونو برای ما بیارید تا بتونیم این طلا رو نگه داریم
_ من افرادمو بهت نمیدم مین سو دفعه پیش که بهت اعتماد کردم گولم زدی دیگه نمیتونی
مین سو : درسته قبلا دشمن بودیم ولی الان ....
_ ولی الان بازم دشمنیم اون طلا هم طلاهای اصلی نیستن
مین سو : چ ...چی؟
_ هه احمق فک کردی اون جواهر فروشی معروفو همینطوری میزارم که شما احمقا بهش دست بزنین ( پوزخند )
مین سو : پس شما بودید که قبل ما طلاهارو دزدیدید
_ همین طوره مین سو حالا هم از جلو چشمام گم شو نمیخوام ببینمت
مین سو : پشیمون میشی
_ برو گمشو ( صدای نسبتا بلند )
مین سو : باشه ....
بنگ بنگ بنگ ( صدای تفنگ 😂 )
بادیگارد تهیونگ : قرررررررررررررربااااااااااان
میدونین ادمین خیلی کرم داره شمارو منتظر میزاره کلا کرم درونش فعاله (:🫶🏿⚰️
ویو ا/ت :
رفتم رو روی تخت خوابیدم و داشتم با گوشیم بازی میکردم که یهویی خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم ...
ویو تهیونگ :
بعد اینکه شامم رو خوردم رفتم سر یه قرار مهم توی اون قرار باید با یه باند همکاری میکردم
آره درسته الان براتون سوال پیش میاد که چرا باند من یه مافیام و بزرگ ترین باند مافیای جهان رو دارم ...
ادمین : خودم قبلا گفتم :/
تهیونگ : شما خیلی ....
ادمین: یاع یاع یاع
تهیونگ : بعد اینکه از ماشین پیاده شدم رفتم سمت بار و رفتم قسمت vip وقتی رسیدم طبق معمول بوی الکل و سیگار به مشامم خورد و از این بو لذت میبردم
رفتم و نشستم روی صندلیم و همه به ادای احترام سلام کردن
همه : سلام قربان خوشمدین
_ ممنون کار دارم بریم سر اصل مطلب ( سرد )
مین سو : همونطور که میدونید ما مقدار زیادی طلا رو از جواهر فروشی هوانگ دزدیدیم و پلیسی زیادی دنبالمون هستن ازتون میخوایم که تعدادی از افرادتونو برای ما بیارید تا بتونیم این طلا رو نگه داریم
_ من افرادمو بهت نمیدم مین سو دفعه پیش که بهت اعتماد کردم گولم زدی دیگه نمیتونی
مین سو : درسته قبلا دشمن بودیم ولی الان ....
_ ولی الان بازم دشمنیم اون طلا هم طلاهای اصلی نیستن
مین سو : چ ...چی؟
_ هه احمق فک کردی اون جواهر فروشی معروفو همینطوری میزارم که شما احمقا بهش دست بزنین ( پوزخند )
مین سو : پس شما بودید که قبل ما طلاهارو دزدیدید
_ همین طوره مین سو حالا هم از جلو چشمام گم شو نمیخوام ببینمت
مین سو : پشیمون میشی
_ برو گمشو ( صدای نسبتا بلند )
مین سو : باشه ....
بنگ بنگ بنگ ( صدای تفنگ 😂 )
بادیگارد تهیونگ : قرررررررررررررربااااااااااان
میدونین ادمین خیلی کرم داره شمارو منتظر میزاره کلا کرم درونش فعاله (:🫶🏿⚰️
۱۲.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.