لجباز جذابP26
لجباز_جذابP26
وقتی رسیدم خونه تهیونگ و مامان با عصبانیت داشتن نگام میکردن... چشممم خورد به آیو که گریه کرده بوود... اومدم پیشم وبغلم کرد...
×ههققق کجا بوودی تووو؟ دلم برات.. ههقق.. یه ذرهه شده بوود
داشتم سعیی میکردم خودمو پشیمون بگیرم و بهشون هیچی نگم...
انگار همه از دستم اعصبانی بودن ولی اینبار تهیونگ بدون هیچ حرفی رفت توی اتاق...
+مامان..!
×اتتتت کجا بووودی؟
+پیش یکی از دوستام..
مامان ببخشید... از این به بعد راستشو بهتون میگم قول میدم... مامان...
×ولش کن خاله امروز اصلا حالش خوب نیست..
+آیو؟ تو واقعا خجالت نمیکشی؟
×براچی؟
+چطور دلت اوومددد بهشون بگی من پیشت نیستم؟
×اگه واقعی نبوودی چی؟
+حداقل بهم زنگ میزدی
×اتفاقا تو باید زنگ میزدی
+من برا این که سوال نپرسی زنگ نزدم...
×حالا ولش.. مهم اینه که تو خوبی..
+خخخ... خوب؟ اره خوبم!
آیو من امروز اصلا حال ندارم میرم بخوابم.. شبت خوش
که یهو آیو دستمو گرفت اونم دقیقا اون دستی که چاقو خورده بووود...
+اخخ
×ضعیفم شدی که خخ ببین از دستت ناراحتم چرا من نباید میدونستم من تو رو محرم میدونستم و فکر میکردم محرم رازات هم هستم
+هستی هنوزم هستی ولی این دفعه واقعا نمیشد موضوع فقط راز نبود... خیلی خب من میرممم خیلی خوابم میاد...
که یهو به شوخی دوبار محکم زد به شانم
×فردا میبینمت
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
(اتاق ات)
چرا انقدر میسوزه؟
وااای خونی شده.. دوباره؟ هوسوک نمی بخشمت...
داشتم زخمم رو پانسمان میکردم که یهو تهیونگ اومد داخل...
÷ات...؟ اینا چیه؟
+چرا بدون در زدن میای تووو؟
÷با تو امممم (با داد)
داد زدن تهیونگ باعث شد مامان هم بیاد و ببینه....
$واااییی! دستت.. دستت چرا اینجوریه...؟
+مامان چیزی نیست ولش کن..
$چی چی رو ولش کنم داره.. داره خون میریزه ازت... تهیونگ... سری زنگ بزن اورژانس..
+نهه مامان چیزی نیست... خوب میشمم
$هیس هیچی نگوووو توو
+تهیونگگگ
$زوود باش زنگ بزن..
واای خداااا
پس واسه.. واسه همین نیومدی خونه... وااای خدا منو لعنت کنه که.. حواسم بهت نبوود...
هقق
+مامان گریه نکن... مامان دیگههه من دردی ندارممم.... تصادفیه بخداااا... ماماننن.. هقق...
ــــــــــــــــــــــــ
بیمارستان
روی تخت دراز کشیده بودم و یک سرم بهم زده بودن .. دستمم باند پیچی کرده بودن.. تهیونگ هم کنارم نشسته بوود... که یهو مامان اومد..
$واای باباتون داره میاد... همین الان زنگ زد گفت پرواز داره..!
÷چی؟ مطمعنی..
+وااای مامان گفتم خوبم.. خب پس زوود باشین مرخصم کنین تا نیومده..
÷مگه دست ماعهه که مرخص شی..
+اصلا تغصی. توعهه تو داد کشیدی اینجوری شد..
÷هعع من؟ الان معلوم نیست با کی دعوا کردی که اینجوری شدی.. به منم چیزی نگفتی.. ولی دارم برات..
$ساکت باشین ببینم باید چیکار کنم..
÷کی پرواز داره؟
$یک ساعت دیگه.. راه میفته.. سه ساعت هم که تو راهه...
÷من میرم با دکترش حرف بزنم..
+اه واقعا که.. این چه کاریه مامان من با این حالم اومدم اگه کاریم بوود.. خونه نبودم..
$هیچی نگوو... معلوم نیست کی این بلا رو سرت اورده..
وقتی رسیدم خونه تهیونگ و مامان با عصبانیت داشتن نگام میکردن... چشممم خورد به آیو که گریه کرده بوود... اومدم پیشم وبغلم کرد...
×ههققق کجا بوودی تووو؟ دلم برات.. ههقق.. یه ذرهه شده بوود
داشتم سعیی میکردم خودمو پشیمون بگیرم و بهشون هیچی نگم...
انگار همه از دستم اعصبانی بودن ولی اینبار تهیونگ بدون هیچ حرفی رفت توی اتاق...
+مامان..!
×اتتتت کجا بووودی؟
+پیش یکی از دوستام..
مامان ببخشید... از این به بعد راستشو بهتون میگم قول میدم... مامان...
×ولش کن خاله امروز اصلا حالش خوب نیست..
+آیو؟ تو واقعا خجالت نمیکشی؟
×براچی؟
+چطور دلت اوومددد بهشون بگی من پیشت نیستم؟
×اگه واقعی نبوودی چی؟
+حداقل بهم زنگ میزدی
×اتفاقا تو باید زنگ میزدی
+من برا این که سوال نپرسی زنگ نزدم...
×حالا ولش.. مهم اینه که تو خوبی..
+خخخ... خوب؟ اره خوبم!
آیو من امروز اصلا حال ندارم میرم بخوابم.. شبت خوش
که یهو آیو دستمو گرفت اونم دقیقا اون دستی که چاقو خورده بووود...
+اخخ
×ضعیفم شدی که خخ ببین از دستت ناراحتم چرا من نباید میدونستم من تو رو محرم میدونستم و فکر میکردم محرم رازات هم هستم
+هستی هنوزم هستی ولی این دفعه واقعا نمیشد موضوع فقط راز نبود... خیلی خب من میرممم خیلی خوابم میاد...
که یهو به شوخی دوبار محکم زد به شانم
×فردا میبینمت
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
(اتاق ات)
چرا انقدر میسوزه؟
وااای خونی شده.. دوباره؟ هوسوک نمی بخشمت...
داشتم زخمم رو پانسمان میکردم که یهو تهیونگ اومد داخل...
÷ات...؟ اینا چیه؟
+چرا بدون در زدن میای تووو؟
÷با تو امممم (با داد)
داد زدن تهیونگ باعث شد مامان هم بیاد و ببینه....
$واااییی! دستت.. دستت چرا اینجوریه...؟
+مامان چیزی نیست ولش کن..
$چی چی رو ولش کنم داره.. داره خون میریزه ازت... تهیونگ... سری زنگ بزن اورژانس..
+نهه مامان چیزی نیست... خوب میشمم
$هیس هیچی نگوووو توو
+تهیونگگگ
$زوود باش زنگ بزن..
واای خداااا
پس واسه.. واسه همین نیومدی خونه... وااای خدا منو لعنت کنه که.. حواسم بهت نبوود...
هقق
+مامان گریه نکن... مامان دیگههه من دردی ندارممم.... تصادفیه بخداااا... ماماننن.. هقق...
ــــــــــــــــــــــــ
بیمارستان
روی تخت دراز کشیده بودم و یک سرم بهم زده بودن .. دستمم باند پیچی کرده بودن.. تهیونگ هم کنارم نشسته بوود... که یهو مامان اومد..
$واای باباتون داره میاد... همین الان زنگ زد گفت پرواز داره..!
÷چی؟ مطمعنی..
+وااای مامان گفتم خوبم.. خب پس زوود باشین مرخصم کنین تا نیومده..
÷مگه دست ماعهه که مرخص شی..
+اصلا تغصی. توعهه تو داد کشیدی اینجوری شد..
÷هعع من؟ الان معلوم نیست با کی دعوا کردی که اینجوری شدی.. به منم چیزی نگفتی.. ولی دارم برات..
$ساکت باشین ببینم باید چیکار کنم..
÷کی پرواز داره؟
$یک ساعت دیگه.. راه میفته.. سه ساعت هم که تو راهه...
÷من میرم با دکترش حرف بزنم..
+اه واقعا که.. این چه کاریه مامان من با این حالم اومدم اگه کاریم بوود.. خونه نبودم..
$هیچی نگوو... معلوم نیست کی این بلا رو سرت اورده..
۱۳.۴k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.