فیک کوک
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت12
ویو کوک
به هکرام گفتم شمارشو پیدا کنن
بعلی پیداشد براش یه ادرس فرستادم
اگه نیومد خودمون میریم به عمارتش
صدای موتور تو حیاط پیچید مثل همیشع که تو بار میدیدمش ماسک داشت به بادیگاردا اشاره کردم که اجازه بدن بیاد داخل اومد داخل با غرور پله هارو بالا اومد و درو زد
ویو ا.ت
اوووو مای گاد عجب عمارت خفنی همه جاش سیاه البته مال بابام بزرگ تر بود
یعنی طرف کیع؟؟؟
بدیگارد ها اجازه بالا رفتن دادم و در زدم رفتم داخل اون مرد پشتش به من بود
چههه هیکلی داره لعنتی(چشاتو درویش کن هیز)
ول کن بابا الان جای این حرف ها نیس
رفتم داخل و با پرویی گفتم.چیکارم داری؟
برگشت سمتم واو چه خوشکلو هاته
واتتتتتتتتتتتتتت یه لحظه این این جئون جونگ کوکع با به یاد اوردن خاطره هام دوباره قلبم شکست از بیرون هیچی نبود ولی از داخل صدای شکستن میومد
قلبم برای بار دوم هزار تیکه شد
خودمو جمع کردم اصلا الان میخواد چیکار کنه اسلحه دارم اصلا به قبر بمیرم یا شاید نکنه اومده
منم بکشه که انتقام مشو کامل بگیره
از افکارم اومدم بیرون نباید ضعف نشون بدم تو چشمام زل زده بود منم بی احساس نگاهش میکردم چشماش برق میزد
نفس عمیقی از سر کلافگی کشیدم رفتم جلو
و دوباره گفتم. بامن چیکار داری اقای جئون جونگکوک
نمیدونم چرا تعجب کرد ادامه دادم. چه کاری انقدر مهم بود که منو کشوندی اینجا
ویوکوک
واتت اون اون اسممو میدونه اخه همه منو به نام jkمیشناسن و هیچ کس اسم واقعیمو نمیدونه فقط جین که دست راستمه
(هاهاهاهاها فوش ازاده 😁😂)
و تهیونگ که پزشک اکیپه و دوست صمیمیمه
که ادامه داد . چه کاری انقدر مهم بوده که منو این وقت کشوندی اینجا
گفتم. به به خانم Bellیا ا.ت
تعجب رو از چشماش دیدم هوم چقدر قشنگه وات کوک به خودت بیا
گفتم . چی شد چرا لال شدی
گفت .اوم نه لال نیستم ولی تو من چرا اینجام
گفت.اها خوشم اومد سریع پریدی اصل مطلب
گفت. اصل مطلب رو بگو
گفتم . اوهوم بشین تا بهت بگم
گفت . باشه
نشستیم
و تمام قضیه رو گفتم یعنی اون قضیه فروخته شدنش
ویو ا.ت
اون حرف هارو که زد اصلا هنگ کردم نه نه خانواده ی من اینکارو نمیکنه نه نه اصلا
امکان نداره
گفتم.م...من باور نمیکنم ا...از کجا معلوم راست
میگی
گفت. بیا ببین
چندتا سند داد بهم با یک فلش همش رو دیدم معلوم بود هنگ کردم
بزور بغضم رو قورت دادم
و گفتم . باشه حالا منظورت از این همه چیز هایی که رو کردی چیه میخوای در ازای این همه حقیقت چی میخوای از من؟؟
گفت. اومم خوشم اومد دختر زرنگی هست
میخوام زنم شی ................
لایک؟؟
کامنت؟؟
فالو؟؟
عشق تدریجی
پارت12
ویو کوک
به هکرام گفتم شمارشو پیدا کنن
بعلی پیداشد براش یه ادرس فرستادم
اگه نیومد خودمون میریم به عمارتش
صدای موتور تو حیاط پیچید مثل همیشع که تو بار میدیدمش ماسک داشت به بادیگاردا اشاره کردم که اجازه بدن بیاد داخل اومد داخل با غرور پله هارو بالا اومد و درو زد
ویو ا.ت
اوووو مای گاد عجب عمارت خفنی همه جاش سیاه البته مال بابام بزرگ تر بود
یعنی طرف کیع؟؟؟
بدیگارد ها اجازه بالا رفتن دادم و در زدم رفتم داخل اون مرد پشتش به من بود
چههه هیکلی داره لعنتی(چشاتو درویش کن هیز)
ول کن بابا الان جای این حرف ها نیس
رفتم داخل و با پرویی گفتم.چیکارم داری؟
برگشت سمتم واو چه خوشکلو هاته
واتتتتتتتتتتتتتت یه لحظه این این جئون جونگ کوکع با به یاد اوردن خاطره هام دوباره قلبم شکست از بیرون هیچی نبود ولی از داخل صدای شکستن میومد
قلبم برای بار دوم هزار تیکه شد
خودمو جمع کردم اصلا الان میخواد چیکار کنه اسلحه دارم اصلا به قبر بمیرم یا شاید نکنه اومده
منم بکشه که انتقام مشو کامل بگیره
از افکارم اومدم بیرون نباید ضعف نشون بدم تو چشمام زل زده بود منم بی احساس نگاهش میکردم چشماش برق میزد
نفس عمیقی از سر کلافگی کشیدم رفتم جلو
و دوباره گفتم. بامن چیکار داری اقای جئون جونگکوک
نمیدونم چرا تعجب کرد ادامه دادم. چه کاری انقدر مهم بود که منو کشوندی اینجا
ویوکوک
واتت اون اون اسممو میدونه اخه همه منو به نام jkمیشناسن و هیچ کس اسم واقعیمو نمیدونه فقط جین که دست راستمه
(هاهاهاهاها فوش ازاده 😁😂)
و تهیونگ که پزشک اکیپه و دوست صمیمیمه
که ادامه داد . چه کاری انقدر مهم بوده که منو این وقت کشوندی اینجا
گفتم. به به خانم Bellیا ا.ت
تعجب رو از چشماش دیدم هوم چقدر قشنگه وات کوک به خودت بیا
گفتم . چی شد چرا لال شدی
گفت .اوم نه لال نیستم ولی تو من چرا اینجام
گفت.اها خوشم اومد سریع پریدی اصل مطلب
گفت. اصل مطلب رو بگو
گفتم . اوهوم بشین تا بهت بگم
گفت . باشه
نشستیم
و تمام قضیه رو گفتم یعنی اون قضیه فروخته شدنش
ویو ا.ت
اون حرف هارو که زد اصلا هنگ کردم نه نه خانواده ی من اینکارو نمیکنه نه نه اصلا
امکان نداره
گفتم.م...من باور نمیکنم ا...از کجا معلوم راست
میگی
گفت. بیا ببین
چندتا سند داد بهم با یک فلش همش رو دیدم معلوم بود هنگ کردم
بزور بغضم رو قورت دادم
و گفتم . باشه حالا منظورت از این همه چیز هایی که رو کردی چیه میخوای در ازای این همه حقیقت چی میخوای از من؟؟
گفت. اومم خوشم اومد دختر زرنگی هست
میخوام زنم شی ................
لایک؟؟
کامنت؟؟
فالو؟؟
۳.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.