قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۱۹
قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۱۹
ویو نویسنده
صداشو بالاتر برد..
یونگی : آماده شدی یا نه!؟
ته : تو رو قسم به هرکی دوست داری..ولم کن
با خستگی و فریاد نالید.. اما اون یونگی بود. میدونست به راحتی دست از سرش بر نمیداره
یونگی : خفه شو و سریع بیا پایین
این بار بلند تر از قبل داد زد و به پسر فهموند هیچ راه دیگه ای نداره...
تمام این مدت رو کاناپه خیره به یونگی و دعواش با تهیونگ بود. انقدری محو پسر بزرگتر شده بود که حتی صدای داد تهیونگ هم اونو از فکر در نیاورد
پشتش وایستاد و کمی سرش رو سمت گوش جیمین خم کرد. نفسش رو صدا دار فوت کرد و با صدای بمی گفت
ته : فکر نمیکنی زیادی ضایعی؟؟
با صدایی که تو گوشش پیچید ناخودآگاه از رو مبل بلند شد و دستش رو روی قلبش گذاشت.
به تهیونگی که تو همون حالت به مبل تکیه داده بود و پوزخند میزد غرید
جیمین : سر تخته بِشورَنِت . این چه طرز صدا زدنه؟ سکته ام دادی احمق
همونطور که لباسش رو میتِکوند رو به جیمینی که با حالت کیوتی بهش خیره بود گفت
ته : تقصیر خودته که انقدر محو عشقت بودی. صد بار صدات زدم و تو پلک هم نزدی... اینجوری بخوای ادامه بدی که...
زدن این حرفا براش اصلا آسون نبود. اما قدری خودش رو خونسرد نشون میداد که چیزی معلوم نشه.
وقتی سرخ و سفید شدنای جیمین رو دید روش رو برگردوند و با حالت عادی به سمت در رفت
با رفتن تهیونگ حتی جرات نمیکرد سرش رو برگردونه تا یونگی رو ببینه.
فقط با عجله به سمت در دوید و کفشاش رو دستش گرفت.
به واکنش کیوت پسرک لبخندی زد و تو دلش کلی قربون صدقه رفت. با همون لبخند در رو قفل کرد و سمت ماشین پا تند کرد.
_________________________________________
ویو نویسنده
صداشو بالاتر برد..
یونگی : آماده شدی یا نه!؟
ته : تو رو قسم به هرکی دوست داری..ولم کن
با خستگی و فریاد نالید.. اما اون یونگی بود. میدونست به راحتی دست از سرش بر نمیداره
یونگی : خفه شو و سریع بیا پایین
این بار بلند تر از قبل داد زد و به پسر فهموند هیچ راه دیگه ای نداره...
تمام این مدت رو کاناپه خیره به یونگی و دعواش با تهیونگ بود. انقدری محو پسر بزرگتر شده بود که حتی صدای داد تهیونگ هم اونو از فکر در نیاورد
پشتش وایستاد و کمی سرش رو سمت گوش جیمین خم کرد. نفسش رو صدا دار فوت کرد و با صدای بمی گفت
ته : فکر نمیکنی زیادی ضایعی؟؟
با صدایی که تو گوشش پیچید ناخودآگاه از رو مبل بلند شد و دستش رو روی قلبش گذاشت.
به تهیونگی که تو همون حالت به مبل تکیه داده بود و پوزخند میزد غرید
جیمین : سر تخته بِشورَنِت . این چه طرز صدا زدنه؟ سکته ام دادی احمق
همونطور که لباسش رو میتِکوند رو به جیمینی که با حالت کیوتی بهش خیره بود گفت
ته : تقصیر خودته که انقدر محو عشقت بودی. صد بار صدات زدم و تو پلک هم نزدی... اینجوری بخوای ادامه بدی که...
زدن این حرفا براش اصلا آسون نبود. اما قدری خودش رو خونسرد نشون میداد که چیزی معلوم نشه.
وقتی سرخ و سفید شدنای جیمین رو دید روش رو برگردوند و با حالت عادی به سمت در رفت
با رفتن تهیونگ حتی جرات نمیکرد سرش رو برگردونه تا یونگی رو ببینه.
فقط با عجله به سمت در دوید و کفشاش رو دستش گرفت.
به واکنش کیوت پسرک لبخندی زد و تو دلش کلی قربون صدقه رفت. با همون لبخند در رو قفل کرد و سمت ماشین پا تند کرد.
_________________________________________
۲.۸k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.